سوال دیگر درباره اجتماعی بودن یا نبودن حجاب است. چون اخیرا برخی ،حتی این مسئله راهم نفی کردهاند.
بله، سئوال مهم این است که آیا حجاب یک امر فردی است یا اجتماعی؟ آیا این مثل نماز صبح است که فرد در خانه خودش به عنوان یک تکلیف شخصی انجام دهد یاامری اجتماعی است؟
اگر آیاتی را هم که دلالت بر وجوب حجاب میکنند، بررسی کنیم، در آیات قرآن این تعبیر آمده است: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»(14). در آیه 53 از سوره مبارکه احزاب: «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ». این راجع به زنان پیامبر(ص) بود که مردها از بیرون به خانه پیامبر میآمدند و به غرفهها و اتاقها، سرزده وارد میشدند و آیه آمد که اگر از اینها چیزی میخواهید از ورای حجاب بخواهید، یعنی بین شما و آنها حجاب باشد، نه شما آنها را ببینید و نه آنها شما را ببینند. شاهد من این است که در دنباله این آیه میفرماید: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ». از آیات حجاب به خوبی استفاده میشود که وجوب حجاب یکی از احکام اجتماعی اسلام است در عین اینکه آثار فردی هم دارد. احکام فردی و شخصی آن است که فقط مربوط به اشخاص باشد و ثأثیری در اجتماع نداشته باشد در فقه الاجتماع میتوانیم یکی از واجبات اجتماعی را همین حجاب قرار دهیم اساساً مفهوم و حقیقت حجاب در روابط اجتماعی معنی و تفسیر پیدا میکند.
یعنی پای افراد دیگری در میان است که ماهیتا حکم رااجتماعی میکند...
معنایش این است که حجاب موجب طهارت قلوب جمع و اجتماع میشود، یعنی خدای تبارک و تعالی اساساً حجاب را برای این تشریع کرده که قلوب انسان در طهارت باقی بماند. چرا؟ روشن است. وقتی یک دختر و پسر جوان با هم مواجه میشوند و در کوران غرائز جنسی قرار دارند، وسوسه شدن اینها، یک امر طبیعی است .یعنی غرض اصلی و نهایی خداوند تبارک و تعالی، طهارت قلوب همه، اعم از زنها و مردهاست. این تعبیر بخوبی دلایت دارد بر این که حجاب یک امر اجتماعی است. در سوره مبارکه نور، آیه 30 آمده است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى»، یعنی موجب طهارت اینهاست. کاملاً روشن است که...
صحبت از اجتماع است، نه فرد...
بله، بحث از فرد نیست، بحث از اجتماع است و خداوند تبارک و تعالی، حجاب را برای سلامت اجتماع قرار داده است. البته قطع نظر از این ادله قرآنی، از ماهیت حجاب پیداست که برای صیانت از زنان است، هم برای این قشر مفید است و هم برای دیگران. خانم محجبه، هم خود را حفظ میکند، هم زمینه و بستر انجام گناه را برای دیگری فراهم نمیکند.
پس روشن است که حجاب یک امر اجتماعی است. سئوال مهمی که این روزها مطرح هست، این است که آیا حکومت میتواند در مسئله حجاب دخالت کند یا نه؟
فرع بر این سئوال، سئوال مهمتر این است که وقتی حکمی در اسلام در این درجه از اهمیت است که ضروری دین محسوب میشود، چرا شارع مقدس برای بیحجاب یا بدحجاب حد در نظر گرفته نشده و اگر در نظر گرفته شده است، چیست؟
ابتدا باید ببینیم امری که موجب سلامت جامعه است که ما در بیان دینی از آن تعبیر به طهارت قلوب میکنیم، امری که کسی تردید ندارد در جامعه غیردینی هم موجب سلامت جامعه است، آیا هر حکومتی اعم از دینی و غیردینی نباید به آن توجه داشته و برایش برنامه داشته باشد؟سخن اول من همین است که اگر ما در جامعهای زندگی کنیم که حکومت آن دینی نباشد، برای طهارت و سلامت جامعه لازم است که حدی از حجاب را رعایت کنند. این سبب میشود که درجامعه ارتباطات تنظیم شوند.
و اما در حکومت دینی ضرورت این امر واضحتر و روشنتر است؛ در اینجا به دو آیه از قرآن اشاره میکنم، با ذکر این نکته که این مطالب برای کسانی بیان میشود که به دنبال حقیقتاند و نه به دنبال شانتاژهای سیاسی یا علمی، و میخواهند بداننددراین باره چه آیاتی در قرآن وجود دارند؟
اولین آیه، آیه 13 سوره شوری است: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا»، به پیامبر میفرماید دینی برای شما تشریع کردیم، همانی است که به نوح «وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»: آنچه که به تو وحی کردیم، «وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى». حالا غایت این تشریع چیست؟ یعنی پیامبرهرآنچه راکه برای ابراهیم و موسی و عیسی تشریع کردیم، بهعلاوه دستوراتی جدید، برای تو هم تشریع کردیم: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» که اقامه دین کنی. یعنی یکی از مسئولیتهای مهم انبیای ما، اقامه دین است و فقط موظف به ابلاغ دین نیستند که بیایند و دین را بیان کنند...
اقامه اعم از ابلاغ است...
اقامه مرحلهای مهمتر از ابلاغ است، یعنی پیاده کردن. اقامه صلوة یعنی نماز را با تمام شرایط و لوازم آن محقق کنید. این معنایی که در ذهن بعضیها هست که صرفااقامه صلوةرابه اقامه نماز جماعت منحصرمیکنند، تنهااین معنا را ندارد. اقامه صلوة یعنی کسی نماز را با تمام خصوصیاتش درست و با شرایطش انجام بدهد.
اقامه دین هم معنایش همین است که انبیا دین را در جامعه به شکلی صحیح و آنطور که خداوند تبارک و تعالی نازل فرموده است، پیاده کنند. انبیای ما فقط برای این نیامدهاند که دین را بیان کنند و بعد هم دنبال کارشان بروند و بگویند این دین، خواستید عمل کنید، نخواستید عمل نکنید! گاهی میبینیم بعضیها به آیاتی مثل «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»(15) تمسک میکنند و میگویند وظیفه روحانیت و حاکمان دینی این است که دین را برای مردم بیان کنند، مردم یا می پذیرند یا نمی پذیرند «إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»، درحالی که وظیفه یک حاکم دینی اقامه دین است و باید دین را در جامعه پیاده کند.
آیه دیگر : «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»(16). خدا میفرماید اگر ما به کسانی امکان دادیم که روی زمین تمکن پیدا کنند و به قدرت و حکومت برسند، چهار کار مهم را باید انجام بدهند، اقامه نماز کنند، یعنی کاری کنند که همه انسانها نمازخوان شوند، مردم زکات بدهندونهایتا امر به معروف و نهی از منکر کنند. یعنی غایت حکومت دینی محقق ساختن نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی اگر حکومتی، حکومت دینی باشد، اما توجهی به نماز مردم نداشته باشد که نماز میخوانند یا نمیخوانند؟ زکات میدهند یا نمیدهند؟ امر به معروف میکنند یا نمیکنند؟ این حکومت، حکومت درستی نیست.
طبق این دو آیه، حاکم دینی حتماً باید نسبت به احکام به ویژه ضروریات دین،اعمال وظیفه کند و تکلیف خود را کاملاً انجام بدهد. اینکه چگونه باید آن را انجام بدهد، بحث دیگری است، ولی این توهم باطل، این فکر غلط و نادرست که بگوییم حکومت حق مداخله در حجاب افراد را ندارد، با مبانی دینی ما سازگاری ندارد . این دو آیه دلیل اول برای این مطلب است. دلیل دوم این است که تردیدی نیست که حجاب از مصادیق معروف است. ما وقتی به کتب فقهیمان درموضوع امربه معروف مراجعه میکنیم، بسیاری از فقها میگویند یک مصداق معروف واجبات و حتی یک مصداق آن مستحبات است و منکر را شامل حرام وحتی مکروه میدانند. البته تعابیر دیگری هم از معروف در کتب فقهی هست که نمیخواهم در اینجا همه آنها را بیاورم، ولی همه آنها این مطلب را مسلّم گرفتهاند. محقق در شرایع(17) میگوید: «المعروف هو کل فعل حسن» هر فعلی که رجحان و حسن دارد: «و المنکر کل فعل قبیح» هر فعلی که عنوان قبیح را دارد.
شبیه این تعبیر مرحوم محقق در سخنان سایر فقها هم وجود دارد. امر به معروف و نهی از منکر، هم بر اشخاص واجب است و هم بر حکومت...
برخی در تعریف معروف هم بدعت گذاشته و گفتهاند معروف لزوماً فعل واجب و مستحب نیست، بلکه عنصر مکملی هم میخواهد که همان معنای ظاهری و لغوی معروف است، بدین معنا که این معروف، نزد همه مردم معروف باشدوهمه باآن آشنا باشند!
اولاً: ادله امر به معروف منحصر بهعنوان معروف نیست بلکه در برخی از آن عنوان خیر آمده است ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر. اگر در لفظ معروف کسی احتمال دهد که باید در نزد اکثر شناخته شده باشد (به جهت لفظ عرف) اما در کلمه خیر دیگر این خصوصیت وجود ندارد و نمیتوانند این حرف را بزنند و روشن است خیر آن است که فی نفسه خیر است چه افراد بدانند و چه ندانند محقق اردبیلی در زبدة البیان خیر را به دین یا مطلق امور حسنه عقلا یا شرعاً تفسیر نموده است.
ثانیاً: وقتی به کتب لغت مراجعه میکنیم، « معروف » بدین معنا نیست که الزاما نزد همه مردم معروف باشد. و اگر مقصود این است که معروف یعنی چیزی که نزد اهل آن هم حسن باشد، درست است. ما هم میگوییم بالاخره واجبات نزد متشرعین و متدینین به عنوان یک امر حسن پذیرفته شده است، اما نه در کتب لغت و نه در سایر مآخذ چیزی نداریم که بگوییم معروف یعنی چیزی که مورد پذیرش همه یا اکثر باشد و همه یا اکثر آن را به عنوان معروف بشناسند.
یا حتی همه بشناسند...
درست است. اگر بخواهیم اینطور بگوییم بسیاری از افعال پسندیده وعقلایی هست که بعضیها قبول ندارند و انجام نمیدهند، بلکه مخالفت هم میکنند. اینطور نیست که بگوییم معروف آن چیزی است که مورد قبول همگان باشد.
چنین معروفی اصلاً وجود خارجی ندارد!
بله، معروف چیزی است که ذاتاً حسنی در آن باشد و البته این نکته را یادآوری کنم که حکومت با افرادی که هنوز نمیدانند آیا حجاب واجب هست یا نه، باید یک نوع برخورد کند و با آنهایی که میدانند واجب است و رعایت نمیکنند باید برخورد دیگری بکند، ولی ما میخواهیم بگوییم وقتی در بحث حسن و قبح عقلی وارد میشویم، کسانی که حسن و قبح عقلی را قبول دارند میگویند حسن آن است که در ذات یک فعلی ،مصلحتی وجود داشته باشد. ممکن است بسیاری از افعال باشد که در آنها مصلحت وجود داشته باشد، اما خیلیها خبر نداشته باشند...
یا اصلاً نشناسند...
اگر حسن و قبح عقلی را قبول کردیم ، یا گفتیم بالوجوه و الاعتبارات است که آن تفسیر دیگری است ، در تمام تفاسیری که در حسن و قبح عقلی هست، هیچ اصولی یا متکلمی نگفته که حسن آن است که «حسن عند الجمیع» باشد و همه بدانند که آن حسن است. خیلیها اساساً غافلند و به این حسن بودن فعلی توجه ندارند.
حالا که روشن شد که معروف مسلماً مصداق واجب را میگیرد، در نتیجه ادله امر به معروف و نهی از منکر کاملاً آن را در برمیگیرد و شامل آن میشود. آیه شریفه 104 سوره آلعمران: «وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ».در جامعه اسلامی باید گروهی باشند که امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینکه امام در اوایل انقلاب میفرمودند ما وزارت امر به معروف و نهی از منکر میخواهیم، ریشهاش در همین آیه است . نهاد محکمی با ضوابط بسیار محکم دینی به عنوان مجری امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تشکیل شود که متأسفانه چنین نهادی نداریم. همانگونه که امر به معروف و نهی از منکر بر افراد واجب است، بر حکومت هم واجب است.
شکل و نوع ادای این وظیفه هم محمل سوال یاشبهه است.ورود عملی حکومت به این عرصه چه مبنایی دارد؟
مسئله مهم این است که بعضیها میگویند ما تا اینجای مسئله را قبول داریم که حجاب واجب و جزو معروف است، حکومت هم وظیفه دارد، منتهی فقط در حد ارشاد وظیفه حکومت است.
در فقه چند عنوان داریم و یکی از مواردی که فقها تصریح به آن کردهاند – امام این را در تحریرالوسیله دارند، قبل از امام هم فقهای گذشته مانند شهید ثانی(18) در شرح لمعه دارد و فقهای دیگر هم دارند - این است که یکی از اختیارات حاکم اسلامی ـ اعم از امام معصوم(ع)، نایب خاص یا عام ایشان ـ مراقبت بر اجرای احکام دین است: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فللامام(ع) و نائبه تعزیره بشرط ان یکون من الکبائر». کبائر گناهانی است که اگر انسان انجام بدهد، برای آنها عذاب هست. این شرط مربوط به فعل حرام است اما در ترک واجب دیگر قیدی وجود ندارد یعنی حتی بر واجبات کم اهمیت حاکم اسلامی باید مراقبت کند تا ترک نشود تا چه رسد به واجباتی مانند حجاب که از اهمیت به سزایی برخوردار است البته روشن است که ترک حجاب از گناهان کبیره است و در روایات هم داریم که اگر زنی حجاب را رعایت نکند، بر او عذاب هست. البته ملاک برای کبیره هم این نیست که فقط برایش در قرآن عذاب ذکر شده باشد. ما در جای خودش گفتهایم که ملاک برای کبیره این است که اگر شارع اهتمامی نسبت به عدم ارتکاب گناهی دارد، از این استفاده میشود که آن مورداز گناهان مهم است...
ولو در قرآن هم نیامده باشد.
ولو در قرآن بر ارتکاب آن وعده عذاب داده نشده باشد. ملاک این است که خیلی برای شارع اهمیت داشته باشد. آیه سوره احزاب: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ» معلوم میشود مسئله بسیار مهمی است که پیامبر(ص) مأمور میشود این را دنبال کند و به همه بگوید که جلباب داشته باشند.
امام در تحریرالوسیله میفرمایند: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فلامام(ع) و نائبه تعزیره»، این «به شرط ان یکون من الکبائر» این در عبارت امام آمده است.
اما در یکی دیگر از متون محکم فقهی، غایة المراد(19) آمده است: «و یعزر کل من ترک واجباً او فعل محرما قبل ان یتوب بما یراه الحاکم»، یعنی از واضحات فقه ماست که حاکم ـ یعنی مجتهد جامعالشرایط ـ دید که کسی واجبی را ترک میکند یا دارد حرامی را انجام میدهد، صلاحیت دارد که تعزیر کند. برخی گفتهاند تعزیر در صورتی است که اثر داشته باشد، برخی هم گفتهاند چه اثر داشته باشد چه نداشته باشد، میتواند او را تعزیر کند. تعزیر چیست؟
یک مصداق تعزیر این است که او را حبس کند. یک مصداقش این است که او را شلاق بزند. یک مصداقش این است که او را جریمه مالی کند. تشخیص نوع مجازات از اختیارات حاکم است، کسانی که این روزها به این قضیه حمله میکنند که حکومت چرا باید در این مسائل دخالت کند و اینها از مسائل شخصی است، به نظر من از فقه به صورت جامع و کامل اطلاع ندارند. دایره حکومت حاکم حتی به بعضی از مسائل شخصی افراد هم میرسد.
در همان آیهای که اشاره شد: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»، یعنی اینها وقتی به حکومت میرسند نماز را برپا میدارند، درحالی که نماز یک امر شخصی است، یک امر حکومتی و اجتماعی نیست مگر برخی از مصام نقل میکند که حضرت علی فرمود: امرنا رسول الله(ص) ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره» یعنی پیامبر(ص) به ما امر فرمود که ما با اهل معصیت با چهرههایی اخمآلود برخورد کنیم تا بفهمند که آنها نباید معصیت خدا کنند البته د. البته در مرحله اجرای این امور باید در چهارچوبهای مشخصی تعیین شوند ، بنده صرفا در اینجا مبانی نظری آن را میگویم. و به نحوة اجرا اشارهای ندارم و روشن است در آن باید کار کارشناسی دقیق انجام گیرد.
من میخواهم به سخن کسانی که میگویند این موضوع پشتوانه علمی و نظری ندارد، بگویم این مسئله از واضحات فقه است که هر کسی که واجبی را ترک کند یا یک محرّمی را مرتکب شود، امام معصوم(ع) یا نائب خاص یا نائب عام او میتوانند با او برخورد و او را تعزیر کنند و ریشه آن هم در این است که: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»(20) ما فقط نسبت به عمل خودمان مسئول نیستیم. ما نمیخواهیم بگوییم ولایتفقیه یا حقی که مجتهد دارد، امکانی است که در اختیار آدمی قرار دادهاند و او هم میخواهدازطریق آن دیکتاتوری یا زورگویی کند. او هم باید برای خدا و برای اصلاح آن شخص این کار را انجام بدهد و هدفش فقط هدایت و سعادت او باشد.به هرحال این هم یکی از نکاتی است که در فقه ما آمده است و اکثر فقها هم به آن قائلند. نکته دیگر اینکه در روایات وارد شده است که مردم متدین باید با اهل معصیت با چهره ناخوشایندی برخورد کنند تا آنان بفهمند که این کار غلط است. یک مسئول در نظام اسلامی اگر نسبت به بد حجاب با روی خوش برخورد کند این بر خلاف آداب و وظائف دینی است. مقصود آن است که باید طوری برخورد کند که اغراض خویش را نسبت به عمل حرام با چهره خود حداقل نشان دهد.
امام صادق از امیر المؤمنین علیه السلام نقل میکند که حضرت علی فرمود: امرنا رسول الله(ص) ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره» یعنی پیامبر(ص) به ما امر فرمود که ما با اهل معصیت با چهرههایی اخمآلود برخورد کنیم تا بفهمند که آنها نباید معصیت خدا کنند البته روشن است که مقصود از اهل معصیت کسانی هستند که با علم و آگاهی معصیت میکنند اما کسانی که ندانند عملی معصیت است مشمول این حدیث نیستند. نکته مهم آن است که اگر تکتک افراد جامعه موظف باشند با اهل معصیت چنین برخوردی کنند آیا حکومت وظیفهای ندارد؟ روشن است که حکومت به طریق اولی وظیفه دارد و بلکه وظیفه او از اشخاص مهمتر است.
حتی در صورت عدم تحقق ولایت فقیه هم اجرای این مسئله مصداق دارد؟
بله،حالا اگر بیاییم از این هم تعدی کنیم و بگوییم اگر حکومتی هم نباشد، عدول مؤمنین هم میتوانند این کار را انجام بدهند. اگر در جایی مجتهد جامعالشرایط هم نباشد و افراد بتوانند واقعاً موضوع را درست تشخیص بدهند و همه جوانب آن را رعایت کنند، ظاهر ادلّه آن است که مؤمنین هم میتواننداین تعزیر را انجام بدهند. آری باید رعایت عدم هرج و مرج را نمود و نیز قیود دیگری ممکن است مطرح باشد امّا با قطع نظر از این قیود و شرایط از نظر علمی و فقهی چنین وظیفهای وجود دارد.
در تاریخ هم موارد متعدد بوده است.
بله، در موارد متعدد سابقه دارد. نکته چهارمی که میند به پیامبر میگوید قل! یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. اینکه یک وقتی برنامهای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زناو نیست که خدای نکرده انسان میتواند هر کاری را با او انجام دهد، یعنی آدمی که اعلان فسق میکند، خود را در جایگاهی قرار میدهد که میخواهد حرمتهای الهی را بشکند و کسی که حرمت الهی را میشکند، از دید مؤمنین حرمتی ندارد.
در اینجا این نکته را بگویم که بعداً بر ما خرده نگیرند که آقا! این چه جور بیان دین است؟ آری اگر خانمی بگوید برای من روشن نیست که حجاب واجب است و از هر کسی که سئوال کردهام در کجای قرآن آمده، کسی برای من درست بیان نکرده است، نمیتوانیم بگوییم با بدحجابی فسق کرده است و حتی با او نمیشود برخورد کرد. بلکه در مرحله اول باید او را آگاه نمود آمدند به امیرالمؤمنین(ع) گفتند یک کسی تازه مسلمان شده و شراب خورده است. آیا او را حد بزنیم یا نه؟ حضرت فرمودند: «از او بپرسید که آیا آیه حرمت خمر برایش قرائت شده است یا نه؟ آیا این حکم به گوشش خورده است یا نه؟ اگر برایش خوانده نشده باشد نباید به او کاری داشته باشید».
حساب کسانی که نمیدانند از حساب کسانی که میگویند میدانیم خدا حجاب را واجب کرده است اما ما میخواهیم مخالفت کنیم! جداست و حکومت باید برای آنها برنامههای مختلفی را قرار بدهد. همین جا عرض کنم در عین اینکه در سالهای گذشته ـو نه امسالـ بعضی از برنامههای خوب را در صدا و سیما در باره بحثهای علمی و فنی حجاب دیدم و میزگردهایی را برگزار کردند، اما متأسفانه فراموش میکنند که این بحثها باید مستمر باشد. همینکه خداوند به پیامبر میگوید قل! یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. اینکه یک وقتی برنامهای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زنان ما بدانند که حجاب ریشه دینی دارد و اگر خدا هم واجب کرده، چرا واجب کرده است؟ برای طهارت قلوب جامعه و خودشان است، برای محفوظ نگهداشتن خودشان است. این جملهای که از مرحوم شهید مطهری معروف است: «حجاب محدودیت نیست، مصونیت است» ریشه قرآنی دارد. قرآن میگوید حجاب برای مصونیت کل جامعه است، هم زن محفوظ میماند، هم مردها محفوظ میمانند و باید تمام ابعاد آن را به نحو صحیح بیان کرد.
بسیار متشکر
پینوشتها:
(1) نوشته ابوالحسین احمدبن فارسبن زکریا، متوفای به سال 395ی.ق از نفیسترین کتب لغت تاریخ اسلام، بهگونهای که او را اماماللغویین نامیدهاند. (2) ابونصر اسماعیلبن جماد جَوهری فارابی نیشابوری مشهور به جوهری (فوت 393ی.ق). نخستین کسی است که واژگان عربی را به ترتیب هجا مرتب کرد. (3) کتابی لغوی نوشته ابن منظور در 18 جلد. از حیث تفصیل و کثرت مواد لغات و فراوانی شواهد و توجیهات زبانی در میان فرهنگهای زبان عربی بیهمتاست. (4) قرآن کریم، سوره نور، آیه 31. (5) مشتمل بر انبوهی از کلام عرب، لغت و مثل است. حریری نوشتن این کتاب را در سال 495ی.ق آغاز کرد و در سال 504ی.ق به پایان رساند. فرهنگ حریری حاضر یکی از فرهنگهایی است که از روی ترجمهها و چاپهای مختلف کتاب اصلی در سال 1814 توسط نویسندهای ناشناس نوشته شد. (6) عبداللهبن عباس، ملقب به ابوالعباس، حِبرالامه، دانشمند امت (اشاره به علم زیاد او در حدیث)، از بزرگترین محققان نسل اول امت اسلامی، پدر علم تفسیر قرآنی، از مهمترین کاتبان قرآن. (7) نوشته جلالالدین سیوطی، منابع عمده آن کتب اهل سنت نظیر صحیح نجاری، صحیح مسلم، سنن نسائی و تفسیر طبرسی است. (8) نوشته نجمالدین ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی معروف به عمر نسفی، متولد 1067 یا 68 میلادی در نسف در جنوب سمرقند و متوفی در 1142 یا 1143 میلادی از بزرگترین فقهای حنفی عصر خود. (9) نوشته جمالالدین حسینبن علیبن محمد مشهور به الفتوح رازی، از مفسران و علمای بزرگ شیعه قرن ششم. (10) نوشته محمدبن علیبن عبدالوهاب شریف دیلمی اشکوری لاهیجی معروف به قطبالدین شریف لاهیجی یا قطبالدین اشکوری، متوفی به سال 1088 یا 1095ی.ق، از علمای امامیه قرن 11 و از ریاضیدانان اسلامی. (11) قرآن کریم، سوره نور، آیه 31. (12) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 183. (13) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 59. (14) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 53. (15) قرآن کریم، سوره انسان، آیه 3. (16) قرآن کریم، سوره حج، آیه 41. (17) ابوالقاسم جعفربن حسینبن یحییبن سعید حلی معروف به محقق حلی، فقیه، اصولی و شاعر بزرگ شیعی متولد 602 در حله، فوت در سال 676. (18) زیدالدینبن علی معروف به شهید ثانی، متولد 911 ی.ق در یکی از توابع جبل عامل، خاندان او همه عالم و فقیه بودند و لذا «سلسلةالذهب» نامیده شدند. در 928ی.ش شهید شد. (19) نوشته شیخ شمسالدین محمدبن مکیبن احمد عاملی نبطی جزینی معروف به شهید اول از فقهای بزرگ شیعه قرن هشتم. (20) از حضرت رسول(ص).
|