درس چهارم/شریعت و ادیان ابراهیمی و.. - چشمه دانش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای نمایش / عدم نمایش پیام های ارسالی در پارسی یار اینجاکلیک کنید

  • + در پی در خواست کاربر گرامی گشت ارشاد که فرموده بودند: حاجی میشه واسه رخ ماهم یک شعر بگی ؟؟ گشت ارشادی و از روی گلت دل ها مات....شه شطرنج به آستان رخت بارها مات
  • + رخت خود را جمع ز پارسی یار کرده بودم بساط خود را پهن در تلگرام کرده بودم مهندس آمد و گفتا که نسناس فراموشکار روزهای آس و پاس بیا در دست خود گیر این یک رباط است پیام از دور بفرست نوعی انعکاس است منم توبه ز کار خویش کردم بساطم را به پارسی پهن کردم خداوند به حق هشت و چارت زما بگذر شتر دیدی ندیدی چشمه دانش تقدیم به مهندس فخری زید عزه
  • + آیت الله ابوالقاسم علیدوست: امام خمینی قدس سره شعار اصلی خود را بر رفتن شاه متمرکز کردند. امام رأس هرم قدرت پهلوی را نشانه گرفته بود و به خوبی بر این امر واقف بودند که با رفتن شاه، رژیم پهلوی نیز خواهد رفت. امام خمینی قدس سره برای پشتوانه نظریه «شاه باید برود » به شعارهای مردم استناد می کردند و می فرمودند:الآن تمام مردم ایران از بزرگ و کوچک شعارشان بر رفتن شاه است.
  • + آیت الله سید علی حسینی آملی: تمام مشکلات جامعه بشری به خاطر این است که از خواسته فطرت خود دور مانده‌اند. ما اگر به وجدان خودمان برگردیم بیدار می‌شویم.
  • + رمز إحرام رمز احرام این است که که کاری را که دیگران به مجرد وفات با تو می کنند تو با خود بنما! لباس ها را در آور، غسل کن، کفن بپوش، تسلیم ربّ شو، حزین باش و آماده فاصله گرفتن از عادات ترک مأنوس ها ، خائف و امیدوار باش.
  • + آیت الله علیدوست: دنیای امروز در شرایطی است که چه مسلمان و چه غیر مسلمان بیش از هر زمان دیگر احتیاج به رفتار فاطمی دارد و هرچه که زمان پشت سرگذاشته می‌شود این احتیاج بیشتر می‌شود که ما به الگویی همچون حضرت زهرا(س) نیازمندیم.
  • + .
  • + چندی است چو عبد یاغی گشتم با جرم و جنایت باغی گشتم با لطف خدا و ابواب نجاب از بی راه ها بازیافتی گشتم **************** سرهم بندی از چشمه دانش
  • + بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم بر لبم حوقله و به ذکر حق مشغولم بعد مرگم چه هراس ز آمبولانس و تشییع بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم سروده جشمه دانش اسفند 1394 ************* حوقله در زبان عربی مخفف لا حول و لا قوة الا بالله است.

طراحی این قالب توسط امیرحسین قدرتی انجام شده است


     
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   

              آماربازدید:

              امروز: 109

              دیروز: 48

              کل: 481736

Haddade Adel
Haddade Adel
درس چهارم/شریعت و ادیان ابراهیمی و.. چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:92/2/15---ساعت: 8:0 عصر

مبحث دوم: شریعت و هلاکت سکولاریسم (دین و دولت)

دین، هرگز از حکومت و سیاست جدا نمى باشد،زیرا همان گونه که گفته شد، دین، موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردى بدون اجتماعى،ومسائل اخلاقى و اعتقادى بدون سیاسى و نظامى و مانند آن نیست، بلکه احکام اجتماعى و سیاسى نیز دارد هیچ پیامبر صاحب شریعتى نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار، مساله حاکمیت را نیز مطرح نموده است. «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه »

مبحث سوم : شریعت و ادیان ابراهیمی

اسلام،مسیحیت و یهودیت ادیانی هم خانواده‌اند که تاریخی مشترک دارند.هر سه دین خود را به ابراهیم منتسب می دانند،و از این روی ادیان ابراهیمی نامیده می‌شوند و هر سه به خدای یگانه معتقدند،و بدین لحاظ ادیان توحیدی خوانده می شوند.

گفتار اول :شریعت و مسیحیت

مسیحیت دینی است که از درون یهودیت جوشیده و بالیده است .پیروان عیسای ناصری وی را همان (ماشیح)یا مسیحایی قلمداد کردند که در در کتاب مقدس عبری از پادشاهی او سخن به میان آمده است.درآغاز پیروان عیسی فرقه‌ای بودند در میان جامعه یهودی.ایشان کتاب مقدس عبری را بطور کامل پذیرفتند و آن را عهد قدیم نامیدند(در کنار عهد جدید که همان پیمانی است که خدا به واسطه عیسی با مردمان بست). اما به تحولات مهمی در تاریخ مسیحیت پیش آمد و یکی از پیآمدهای آن خذف (یوغ)شریعت از تعالیم مسیحی بود.

براساس انجیل متّی،حضرت عیسی شریعت تازه‌ای نیاورد بلکه شریعت موسی علی نبینا وآله وعلیه السلام را تایید فرمود و آنچه را که تحریف شده بود تصحیح نمود و کتاب مقدس از شواهد صحه گذاشتن حضرت مسیح بر شریعت تورات مشحون است.

در انجیل یاد شده آمده است:

مپندارید که آمده ام تا شریعت یا کتاب‌های پیامبران را منسوخ کنم،نیامده‌ام تا منسوخ کنم،بلکه آمده‌ام تا کامل گردانم.چه به راستی شما را می‌گویم که تا آسمان و زمین بر نگذردنه حرف و نه نقطه روی حرفی از شریعت بر نخواهد گذشت تا بدانجا که همه محقق گردد.پس آنکس که از کوچک ترین این احکام یکی رو زیز پا نهد و به دیگران نیز بیاموزد که چنین کنند،در ملکوت آسمان‌ها کوچکترین شمرده خواهد شد و به عکسفآن کس که آنهارا به جای آورد و تعلیم دهد،در ملکوت آسمانها بزرگ شمرده خواهد شد.[1]

   شریعت زدایی نه تنها مورد تایید حضرت مسیح علیه السلام نیست بلکه آن حضرت بر پایبندی بر آن اصرار می ورزید و خود نیز فرمان های آن را انجام می داد و حواریونی مانند پطرس و یعقوب نیز بر آن تاکید می کردند.

   پولس بنیان گذار الهیات مسیحیت با این شعار که که انکار شریعت پیروان مسیح را افزایش خواهد داد ،طرح شریعت زدایی را در دستور کار قرار داد و جایگزین شریعت ،محبت را قرار داد.

   شگفت آور است که مسیحیان در حالی که خود را پیرو مسیح می دانند دستورات او را به کنار زده و یکسره گوش به آوای کسی دادند که کشتار مسیحی ها را در کارنامه خود دارد ،از همین روی برخی از پژوهشگران ،بهتر می‌دانند که مسیحیان امروز خود را پیرو پولس بدانند و مذهب آنان را پولیست بخوانند بدین نحو شریعت از دل مسیحیت بیرون رفت.

   امروزه مسیحیت به جزء چند حکم عملی دگر گذارهای را به عنوان شریعت برنمی‌تابد و اگر امروزه در کلیسای کاتولیک مباحث شبه شرعی می بینید اصلا وجه حکم الهی ندارد مثلا اگر کلیسا راجع سقط جنین و ممنوعیت آن بحث می‌کند صرف ممنوعیت اخلاقی این مسئله است نه حرمت به معنای خاص شرعی آن که مورد نظر اسلام است اثر این تفاوت در آنجا ظاهر می‌شود که ما چون به شریعت اعتقاد داریم سقط جنین و مانند آن را در حوزه حقوق بشمار می‌آوریم از این روی مرتکب چنین عملی اسلام به عنوان مجرم قابل پیگرد قانونی می‌داند در حالی که پولیست‌ها این عمل را کاری ضد اخلاقی تلقی می‌کنند .

   مسیحیت به دلیل فقدان شریعت فاقد بخش إجتماعی سیاسی دین است از این روی سکولاریسم و لائیسم نتیجه طبیعی مسیحیت می‌باشد،آنان معتقدند که صلح و جنگ اموری سیاسی است و چون دین از حوزه سیاست جدا است توان آن را ندارد که درجریان صلح سیاسی یا در جنگ سیاسی فتوا دهد در حالی که این سخن فریبی بیش نیست و آن هایی که به فکر جدایی دین از سیاست هستند می خواهند دین را خلع صلاح کنند و این آتش بست یکطرفه است و گرنه سیاست قهار دین را مهار می‌کند و برآن مسلط می شود .

براستی کدام سیاست قهار است که مالک رقاب شد و به دین آزادی کامل داد و رهبران مذاهب را استثمار نکرد؟باید از سیاست مداران و سیاست بازان و کسانی که دین را از سیاست جدا می‌دانند پرسید که آیا سیاست نیز از دین جداست؟

   گفتار دوم :شریعت ویهود

    یهودیت با بیش از سی سده سال حضور در تاریخ بشری ،یکی از مهم‌ترین ادیان زنده جهان است.گرچه این دین در دنیای معاصر پیروان چندانی ندارد (کمتر از یک سیصدم جمعیت جهان)،همواره بر فرهنگ و تمدن بشری تاثیر گذار بوده است. بنیاد گذار،شخصیت‌ها و بسیاری از آموزه‌های این دین مورد احترام و پذیرش کم و بیش نیمی از ساکنان کره خاکی (یعنی مسلمانان و مسیحیان)است،چراکه یهودیت،مسیحیت و اسلام ادیانی هم خانواده‌اند که تاریخی مشترک دارند.هر سه دین خود را به ابراهیم منتسب می‌دانند،و از این روی ادیان ابراهیمی نامیده می‌شوند و هر سه یه خدای یگانه معتقدند، وبدین لحاظ گاه ادیان توحیدی خوانده می‌شوند.

   با این همه رابطه یهودیت با دو دین هم خانواده‌اش به یک صورت نیست.مسیحیت دینی است که از درون یهودیت جوشیده و بالیده است.پیروان عیسای ناصری وی را همان (ماشیح)یا مسیحایی قلمداد کردند که در در کتاب مقدس عبری از پادشاهی او سخن به میان آمده است.درآغاز پیروان عیسی فرقه‌ای بودند در میان جامعه یهودی.ایشان کتاب مقدس عبری را به‌ طور کامل پذیرفتند و آن را عهد قدیم نامیدند(در کنار عهد جدید که همان پیمانی است که خدا به واسطه عیسی با مردمان بست).به رغم این، تحولات مهمی که در تاریخ مسیحیت پیش آمد که پیآمدآن خذف (یوغ)شریعت از تعالیم مسیحی بود {که شرح آن گذشت}.

    دین اسلام با آنکه پیشینه یهودیت را تصدیق می‌کند،ضرورتا از همه آموزه‌ها و کتاب مقدس یهودی در شکل فعلی‌اش دفاع نمی‌کند.با این همه این دو دین از یک جهت بسیار به هم شبیه‌اند و آن ارزشی است که به شریعت داده اند.در هیچ یک از ادیان‌ زنده جهان شریعت چنین قدر‌ و‌ منزلتی ندارد.

   آموزه‌های دینی یهودی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی (اگادا)[2]که عبارت است از از آن بخش از آموزه‌های دینی که که تاریخ ،مثل های اخلاقی و نکات پند آمیز ، و مباحث و نظریات فلسفی و الاهیاتی را شامل می‌شود.

    بخش دیگر (هلاخا) [3]است که معادل شریعت در یهودیت است.آنگاه که واژه شریعت یا هلاخا در یهودیت به کار می‌رود معنایی عام از آن اراده می‌شود که همه آموزه‌های دستوری دین را در بر می‌گیرد.

در کتاب تورات که نخستین و مهم‌ترین منبع شریعت یهودی است مباحث بسیاری را می‌توان به طور مستقیم یا با استفاده از منابع تفسیری یهودی مشاهده کرد.[4]

مبحث چهارم : شریعت و آزادی

گفتار یکم : نسبت آزادی با تکلیف

نسبت رعایت شریعت با آزادی انسان که یکی از نعمت های الهی و از حقوق مسلم بشری است چیست؟ اما آیا آزادی این است که انسان با جهل خود به جان خود و عالم بیفتد و خود را به این در و آن در بکوبد و بگوید این آزادی است یا از علت هستی بخش ساز و کار تکوین عالم را در غالب شریعت دریافت کند و در پرتوی آن به آزادی در عالم زندگی کند؟

مرحوم ابن مسکویه در کتاب گرانسنگ طهارة الاعراق می‌فرماید:

بهترین حامی عدالت و آزادی شریعت است زیرا انسان بالطبع مدنی است و دین آیین زندگی او را تعیین کرده است.آنان که ازآزادی به عنوان اعمال خواسته‌های نفسانی و ارضای شهوات حیوانی تعبیر می‌کنند،روان انسان را غلام زر خرید بی شأن و یا کارگری برای خدمت به تن به شمار می‌آورند[1].

نفس انسانی اگر مطیع غرایز حیوانی شد انسان را به بند مادیات و بند شهوت رهایی اسیر می‌کند و آزادی گوهری انسان را از او می گیردو در مقابل،بندگی است که آدمی را از این اسارت رهایی می دهد و این است آزادگی که در متن شریعت است و شریعت در متن او.

تشریف می‌برید مغازه و یک دستگاه چرخ خیاطی می‌خرید بعد صاحب مغازه می‌گوید: آقا این دفترچه هم هست، این دفترچه دین این چرخ است به شما می گوید که این چرخ سرّاجی نیست و خیاطی است پارچه و نخ و آداب نگاه داشتن و تعمیرش و....در او آمده و این کتابچه دین اوست که این دین باید در او پیاده شود گردن چرخ بندازی و کنارش بگذاری کاری نمی‌رسد و باید در متن این چرخ پیاده بشود  و خداوند بزرگترین صنعتش را که وجود انسان باشد آفریده و در کنار او قرآن گذاشته که ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم یعنی قطعاً این قرآن به [آیینى‏] که خود پایدارتر است راه مى‏نماید[2]. و این کتاب باید در متن انسان پیاده شود تا این انسان به سعادت خود برسد از این روی بزرگان در کتاب‌هایشان فرمودند که مهم ترین ریاضت‌ها این چهله گرفتن ها این اربعین‌ها و ریاضت‌های مشقتی دیگر نه مهم‌ترین ریاضت‌ها دین داری است آن یک چهله است بالاخره أمدی دارد هر چه قدر هم که شاق باشد یک چند تا اربعین است اما اون ریاضتی که دست بردار نیست تا لب گور دینداری است که مهمترین ریاضت است  وانسان متدین دیندار همواره در ریاضت است المومن ملجم لگام زده است دهانش هیچ وقت لغو نمی‌گوید هیچگاه حرام نمی خورد  و در سایه سار این امور به کمال انسانی نائل می آید.

حسن ختام این بحث نسبت شریعت با قوای انسان و چگونگی رهایی دادن شریعت انسان را از بند اسارت نفس است که توجه شما را بدان جلب می کنیم.

گفتار دوم: شریعت وتعدیل قوای انسانی

   انسان موجودی مرکب از جسم وروح است و دارای دو جنبه فطری[3] وطبیعی است که هر یک از این دو جنبه او قوایی دارد؛قوای فطری انسان او را به گرایش های معنوی سوق می‌دهد و قوای طبیعی او را به سمت امور مادی متمایل می‌سازد همان گونه که برای انسان عقل نظری است و عقل عملی؛کار عقل نظری ادراک است[4] وکار عقل عملی اعمال معقول[5].دربُعد نظر دارای قوای متعددی چون حس[6]،خیال[7]،وهم[8] و عقل نظری و در بعد عمل دارای نیروی متعددی مانند غضب و شهوت و عقل عملی است. انسان در این عالم ملازم این قواست و کمال در هر قوه در نفس صورت هم سنخ خود را شکل می‌دهد و هر کس بر اساس همان هندسه عمل می کند: قل کل یعمل علی شاکلته.

ترجمه بگو: «هر کس بر حسب ساختار [وجودی‏] خود عمل مى‏کند، و پروردگار شما به هر که راه‏یافته‏تر باشد داناتر است[9].»

   کمال قوه واهمه را شیطنت؛قوه غضبیه را سَبُعیَّت[10] وکمال قوه شَهَویّه را بَهیمیَّت[11] گویند؛اگر همه تلاش انسان در خوردن و خوابیدن و لذت مادی خلاصه شود وی جزء بهائم و چهارپایان است و اگر افزون بر این خصایص سعی در آزار و اذیت دیگران داشته باشد ،در ردیف سباع و درندگان است و اگر با داشتن این خصلت‌های مذموم حیله و مکر وسایر رذائل اخلاقی را به کار گیرد،جزء شیاطین است اما اگر در پی تلاش برای تحقق قوه عاقله باشد و آن را در مسیر ادراک حقایق عوالم وجودی سیر دهد،انسان است.

آنکه در وجود خود دقت نماید،ادراکات تمام قوای خود را عقلانی یابد،زیرا خصیصه‌هایی که انسان بدان برهمه موجودات مزیّت دارد داشتن نفس ناطقه[12] است که عاقله است و نفس به تنهائی همه قوی وعقل سلطان قوی است،پس صفت عقل در همه قوی فراگیر است وبه تعبیر عطر آگین شیخ بو علی سینا رحمه الله  در چهارم سوم[13] نفس شفاء:

  (ان نور النطق کانه فائض سانح علی هذه اقوی)

پس لمس انسانی،عقلی است وهمچنین دیگر قوی که همه بر صفت سلطان شانند وکأنّ هر یک عقل متنزل اند.

چنان که رئیس قوای حیوانات وهم است واز آن مرتبه بالا تر نمی‌روند وتمام ادراکات‌شان وهمی است وکان هر یک از قوای حیوان وهم متنزل است .

لذا انسان از ادراکات حواس خود که همه عقلانی‌اند به کشف مجهولات پی‌مبرد واز ظاهر به باطن آنها که عالم قدس انوار علوم وعقول و دیار ملکوت مفارقات ومرسلات[14] وخزائن حقائق سفر کند به خلاف حیوان که از محسوسات بدر نمی رود.بدین سبب انسانهایی که وهم در آنها رسوخ کرده و نقیع شده است ورهزن عقل گردیده است در حد حس وحکم حیوانی مانده اند واز منزل محسوسات بدر نرفته اند.[15]

یکی از مهم‌ترین آثار تعالیم وحیانی و فواید احکام الهی و نتایج تکلیف محوری دینی،در مسیر کمال قراردادن و تعدیل قوای انسانی است.خداوند ملازم با خلقت انسان انبیا و احکام را فرستاد تا با حفظ تعادل قوا از جاده انسانیّت خارج نشوند و بلکه پیوسته به سرعت خود در این مسیر بیافزایند.حضرت سیدالشهداء علیه اسلام می فرمایند:

لایکمل العقل الا باتباع الحق [16] عقل کامل نمی شود مگر به پیروی از حق یعنی زمانیکه انسان حق را دریافت و بدان عمل کرد این موجب اشتداد و قوت عقل او می شود در واقع عمل کردن به حق،غذای عقل است نه صرف ادراک حق. در این میان عقل بسان گشنه‌ای می ماند که به غذا رسیده مسلما وقتی آنرا می چشد گرسنگی مرتفع شده و قوت به جان باز می گردد.

حضرت امیر (علیه السلام) در تتبین هدف از بعث انبیاء فرموده است:لیثیروا لهم دفائن العقول[17] ؛یعنی تا دفینه‌های خرد را برای آنان (مردم) برافشانند.

 عقل و نقل  دست بر دست هم داده اند تا در زیر پرچم شریعت  این قوی را تعدیل کنند  و درخدمت کمال انسانی در بیارند نه مبنای عقل،این گوهر قدسی خداوند  و نه مبنای  سخنان انسان‌های کامل(نقل)  بر کور کردن و از میان بردن قوای انسان بوده  بلکه عقل ونقل مصرانه بر بها دادن به قوای وجودی انسان اصرار داشتن و با عمل کردن به شریعت انور خواهان به اعتدال کشاندن قوای وجودی انسان شده اند.

از این روی است که نگفتن نگاه نکن بلکه گفته‌اند هیچ کجا را نگاه نکن؛نگفتن نخور گفته‌اند حرام نخور ،نگفتند نرو بلکه گفتند هر کجا نرو و ....

در این مهم توجه به روایتی مفید می نماد و آن اینکه:

زنى به حضور امام صادق (ع ) آمد و گفت : ((من زن بى همسر هستم .امام فرمود: منظورت چیست؟

او گفت : ازدواج نمى کنم و از آن دورى مى نمایم .

امام فرمود: چرا؟

او عرض کرد: با این کار مى خواهم به مقام عالى معنوى برسم .

امام صادق (ع ) فرمود: از این عقیده دست بردار، هرگز ترک ازدواج موجب وصول به مقامات عالى معنوى نیست ، اگر انسان با ترک ازدواج به چنین مقامى مى رسید، حضرت فاطمه (س ) سزاوارتر از تو بود که ترک ازدواج کند، چرا که هیچ کس در وصول به کمالات معنوى ، از فاطمه (س ) پیشى نگرفته است .

خلاصه مطلب آنکه به اعتدال کشاندن  قوا با عمل کردن به شریعت مطهر انسان را به سوی کمال انسانی خود سوق می دهد و در صورت رعایت نکردن  از مقام خلیفه اللهی به مقام پست تر از انسان شده اند تنزل می کند به تعبیر قرآن کریم :

و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم. [چرا که‏] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‏کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‏بینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند[18].

یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند[19].



[1] کیمیای سعادت (ترجمه طهارة الاعراق)ص142

[2] (17) الإسراء :9

[3] .فطرت واژه ای عربی و به معنای نوع آفرینش است و اموری را می توان فطری دانست که آفرینش موجودی اقتضای آن را داشته باشد.

[4] یعنی عقل نظری  به طورکلی عهده دار ادارک کلیات و امور کلی می باشد.

[5] .یعنی قوه­ای که مصدر و خواستگاه افعال و رفتار انسان می‌شود.

[6] .حواس ظاهر شامل بینایی،شنوایی،بویایی،چشایی و لامسه است.

[7] .یکی از قوای باطنی انسان که حافظ صورت‌هایی است که از حواس گرفته است.

[8] .یکی از قوای باطنی که معانی جزئی نظیر "دوستی زید" و "دشمنی عمرو" را درک می­کند،( یعنی معانی که در ذهن در قالب یک صورت یا شکل منعکس نمی­شود) این قوه ،قوه واهمه یا وهمیه نامیده می­شود.

[9] (17) الإسراء :  84

[10] .سَبُع در لغت به معنی حیوان دردنده است و سَبُعیّت مصدر جعلی  به معنی خوی درندگی است.

[11] .بهیمه در لغت هرحیوان چارپایی را گویند و بهیمیت مصدر جعلی استبه معنی دارای خصایل حیوانی بودن.

[12] . نفس ناطقه همان حقیقت و هویّت انسانی است که در هر انسان وجود دارد و مایه تشخیص و تمیّز انسان از سایر حیوانات است. «ناطقه» به معنی سخن گفتن نیست، بلکه به معنی ادراک کلیّات و تعقّل است.

[13] .مراد مقاله چهارم فصل سوم از فن ششم شفاء است .ص253 نفس شفاء .تحقیق علامه حسن زاده البته در رساله جای سوم وچهارم به اشتباه عوض شده که با مراجعه تصحیح شد.

[14] .یعنی عالم مجردات

[15] صد کلمه درمعرفت نفس،کامه نود وسوم ،ص 48

[16] بحارج75ص127

[17] نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه اول

[18] الأعراف : 179  

[19] الفرقان : 44  

[20] ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 393

[21] (مطهری، 1374، 3: 193)

[22]نور الثقلین: 1 / 155 / 502

[23]  . صدوق،علل الشرایع  ج2. 592-فقه الرضا علیه السلام ص254ح37.ر.ک فقه ومصلحت ص 155

[24] . هزار و یک کلمه، ج‏3، ص: 468

[25] .حسن حسن زاده آملی هزار و یک کلمه    ج‏1    456     به نقل از امراض عصبانی ص9

[26]مجلسی, 1403, ج2: 260).

[27] (نهج البلاغه, خطبه 198).

[28] (کلینی,اصول کافی, ج1: 58).

[29]  (مجلسی, بحار الانوار, ج17: 213).

[30]  (کلینی, همان, ج2: 17).

[31] .برده‌داری در بندگی بودن اختیاری و یا غیر اختیاری یک شخص در دست شخص دیگر است.

[32] (2) البقرة :  187

[1] .عهد جدید،ترجمه پیروز سیارص144

[2] . aggadah

[3] halakhah

[4]. (مقاله چشم اندازحقوق یهودی در کتاب عدالت کیفری در آیین یهود ،نشر مر کز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب سال 1384)


 
Haddade Adel
Haddade Adel