بهنام خدا
اینک بر سر آنم که خاطره ای از دوران تحصیلی خود در حوزه علمیه را با شما در میان بگذارم ،خاطر ه ای که شیرینی آن هنوز در کام ما زنده است و آن اینکه :
در تابستان سال چهارم طلبگی در گوشهای،کنج تنهایی برگزیده بودم و به تجزیه و ترکیب آیات قرآنی خوشدل بودم در آن میان روزی کتاب« هزارویک نکته» اثر علامه حسن زاده آملی مدظله را باز کردم در آنجا با عبارتی عجیب مواجه شدم،در آن کتاب خواندم :
فراموشی موریانه،دانش است.
بسیار به فکر فرو رفتم ، دانش به چه معنی است ؟
موریانه به چه معنا است ؟
مگر در موریانه چیست که فراموشی آن علم میآورد ؟
و از این دست پرسشها در در ذهن من موج میزد .
چندی گذشت تا یکی از طلبهها به نام آقا سید احمد به کنج تنهایی من آمد.
هزارو یک نکته را گشودم و آن عبارت را نشان سیداحمد دادم. او نیز به فکر فرو رفت که به راستی
فراموشی موریانه،دانش است یعنی چه ؟
پس از اندکی تأمل به من گفت :
آقا سید این کتابها سنگین است طلاب مبتدی نباید در کتابی دست دراز کنند!!!
و با این سخنان عطای فهم آن عبارت را به لقایش بخشید.
اما من کنجکاوانه در پی فهم آن عبارت بودم؛ برآیند فهم من این شد :
موریانه کنایه از توخالی بودن است و دانش بهمعنای توحید است این عبارت در صدد آن است که به ما بفهمانند که اگر افسانه خالی بودن عالم از خدا را فراموش کنیم، به دانش توحید دستیافته ایم.
وقتی به این نتیجه رسیدم بسیار خوشوقت شدم و ااین ز کنج تنهایی بیرون آمدم و رهسپار خانه دوست عزیزم جناب آقای رستگار شدم بیوقفه با او داستان فراموشی موریانه را در میان گذاشتم و بسیار تبلیغ این جمله کردم .
او که از همان اول خندهای بر لب داشت گفت :حاصل تفکر خود را به من بگو تا ما نیز بهره مند شویم.
من نیز با آب و تاب فراوان شروع به تعریف حاصل تفکر خود نمودم او که عاشقانه و مشتاقانه گوش می داد سر آخر لبخند ملیحی زد و گفت : فراموشی،موریانه دانش است.
و یادی از مثال رایج ادبیات فارسی نمود که :
عفو لازم نیست اعدامش کنید.
این حادثه شیرین برای دوستان طلبه ما نیز دلنشین بود ازاینرو بر سر زبانها میگشت تا آنجا که برخی این واقعه را با آب و تاب فراوان برای خود بنده حکایت مینمودند.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
چشمه دانش
تهران - حوزه علمیه بقیهالله الاعظم عج
16تیرماه 1392 شمسی
|