هدیه ای به وزیر ارشاد وقت!
کتابی در مورد مثل های عامیانه چاپ شده بود و در آن تیکه ها و مزه پرانی ها دختران و پسران به یکدیگر آنچه می گویند و نمی گویند را نوشته بود و چاپ خورده بود و می خواستند به آن جایزه هم بدهند!!
کتاب را برداشتم و رفتم پیش وزیر ارشاد وقت.
بدو گفتم هدیه ای آوردم برای پسر و دختر شما! نمی خواهد بخوانید همینطور بدانها از طرف من هدیه کنید!
کتاب را چند ورق زدو با عصبانیت گفت:
من هیچگاه این کتاب را به فرزندانم نخواهم داد! من به بچه هام اجازه نمی دهم حتی همه ابواب رساله عملیه را بخوانند چون مناسب سن و سال آنها نیست.
بهش گفتم:پس چرا اینها را به خورد دختران و پسران ما میدهی!
«استاد رحیم پور ازغدی»
|