آیت الله ابوالقاسم علیدوست در مراسمی که به عنوان یادواره علمی مرحوم دکتر ناصر قربان نیا در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، به تبیین نسبت فقه و اخلاق پرداختند و در مورد شخصیت دکتر قربان نیا مطالبی را بیان فرمودند، این جلسه به قلم سید مرتضی حسینی کمال آبادی تقدیم می گردد:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السّلام علی رسول الله و علی آله آل الله الذّین بهم فتح الله و بهم یختم الله و لعنة الله علی اعداِئهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.
اللَّهُمَّ اهْدِنِا لِمَا اخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِکَ، إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
از آنجا که حالم برای سخن مشروح مساعد نیست، کوتاه مطالبی را در پیوند فقه و اخلاق خدمتتان عرض میکنم:
امروزه سه رفتار متفاوت در مساله رابطه فقه و اخلاق با هم دیده میشود. «رفتار» تعبیر میکنم، چون ممکن است صاحب رفتار حاضر نشود این را نظر خودش بداند. یک رفتار اصالت دادن به اخلاق است که ممکن است کسی آن را افراطی بداند و یک نظر عکس این است، یعنی غفلت از اخلاق و غفلت از نصوص مبین اخلاق و حتی غفلت از مقاصد و نصوص مبین مقاصد و اندیشه سوم اندیشه اعتدال که با همین کلمه دارم نامگذاری و داوری میکنم.
اندیشه دوم عکس اولی است، اگر اولی را تز حساب کنیم آنتیتز آن دومی است. یعنی کسانی که به فقه اصالت میدهند. اگر از اینها بپرسی پس اخلاق چه میشود میگوید فقه کاری به اخلاق ندارد. جمله «فقه کار به اخلاق ندارد» را ما کم نشنیدیم. در این رفتار، فقیه به نصوص ملفوظ، قرآن و روایات نگاه میکند و بر اساس همان نصوص ملفوظ هم فتوی میدهد و هیچ دغدغه دیگری هم ندارد، حالا اگر بخواهیم ارزیابی بکنیم، میگوییم راه اول افراط است و راه دوم تفریط و کوتاهی است نسبت به مقولات اخلاقی، غفلت از اینها درست نیست. لذا من در کتاب «فقه و مصلحت» در بحث مقاصد گفتم مقاصد بَسند یعنی همان راه اول که چیزی از فقه باقی نمیگذارد، فقه سلیقهای و شخصی میشود. چنانکه دومی هم فضیلت ستیز، عدالت ستیز و اخلاق ستیز است، لذا پیشنهاد دادیم «نص بَسند» اما نص مبین شریعت با نظارت بر مقاصد. اگر این کار را بکنیم، به ارزشهای اخلاقی، نصوص مبین اخلاق، نصوص مبین مقاصد و حتی نصوص مبین علل الشرایع مجال حضور داده ایم. در این صورت اصلاً تفسیرما از نصوص مبین شریعت تفاوت میکند، خیلی از اطلاق گیریها دیگر اطلاق ندارد، از آن طرف، خیلی از خصوصیتها دیگر خصوصیت ندارد.
بنده معتقدم ما باید همین اجتهاد سنتی و همین تراث به ارث رسیده از گذشتگان و گنج برآمده از رنج هزاران فقیه در بیش از هزار سال را حفظ کنیم اما ترمیم بعضی جاها و تکمیل در بعضی جاهای دیگر لازم است که من برای این راه وسط، هفت مولفه را عرض میکنم تا بتوانیم، اخلاق، مقاصد و علل الشرایع را در استنباط دخالت دهیم:
1- مطالعه نظام وار مجموعه نصوص و قرار دادن آنها در یک نظام متعاضد حلقوی و هرمی.
2- بهره بردن از نصوص مبین مقاصد
3- راه دادن عقل قطعی در استنباط
عقل را چنانکه یکی از منابع میدانیم باید آنرا در استنباط دخالت عملی دهیم .
4- چهارم عدم اطلاق گیری و عموم گیری از بعضی از نصوص
نه به این معنا که اطلاقی باشد و ما بخواهیم آنرا ندیده بگیریم، بلکه آنچه در نظر بدوی مطلق بود، با نظر دقی دیگر اطلاقی از آن فهم نمیشود.
5- عکس مولفه چهارم
گاهی وقتها نص مطلق نیست، در حد نص ملفوظ محدوده ولی ما باید توسعه بدهیم.
6- توجه به جهت صدور
بزرگان فقه در بحث خبر میگویند که باید سند آن درست باشد، دلالتش هم درست باشد و جهت صدور آن هم تقیتاً نباشد. در اینجا ما فکر میکنیم که باید بحث را تکمیل کرد، چون این سه تا درست است اما جهت صدور فقط تقیه نیست. بنده در کتاب «فقه و مصلحت» مفصل آوردهام که از حضرات معصومین حداقل از دوازده شان، نصوص صادر شده است که البته بعضی از آنها اصلاً به درد استنباط نمیخورد، بعضیها هم به درد استنباط میخورد.
7- گسست نگاه فردی از نگاه عمومی به ادله
جمع حاضر، جمع فرهیختگان است بنده در آثارم این موارد را مفصل همراه با مثال آورده ام، اگر دوستانی خواهان پیگیری هستند، بدان مراجعه کنند و در این بخش بیشتر اطاله سخن نمیدهم زیرا نمیخواهم از قسمت دوم سخنانم مطلبی فروگذار شود.
قسمت دوم سخن بنده درباره استاد مرحوم دکتر قربان نیا، صدیق گرامی ما است که سالیان درازی پیوند مهر و مودت بین ما و ایشان برقرار بود.
مرحوم دکتر قربان نیا نگاهی مُطّلع، مُشرف و غیرتمندانه به تراث گذشتگان داشت. وی آنچه از آثار گذشتگان در اختیار داریم را گنج رنج هزاران دانشمند میدانست که باید غیرتمندانه از آن دفاع کرد، او چنان در این مسئله استقامت داشت که گاه از یک استاد سنتی، شدیدتر به دفاع از میراث گذشتگان میپرداخت. با وجود این روحیه از تولید و پیشرفت دانش بازنمانده بود و سراپا تولید و جوشش بود.
وقتی میخواستیم برای انجمن فقه و حقوق حوزه ، آرمی طراحی کنیم، بنده آرم دانشگاه تهران را که در سال 1345 توسط دانشجوی رشته معماری ارائه شده است، یادآور شدم، می دانید که آرم آن کتابی باز است. عرض کردم طرح زیبایی است فقط نکته ای در آن است و آن اینکه این کتاب به طور مساوی باز شده، در حالی که آنچه از دانش مکشوف بشر شده نسبت به آنچه مجهول است قابل مقایسه نیست، لذا بیایید آرمی طراحی کنیم که مقدار صفحات ورق نخورده دانش بیشتر باشد، نه مساوی.
این پیشنهاد و این سخن که علم غیرمتناهی است به مذاق دکتر قربان نیا چنان خوش آمد که استقبال شایانی را از آن صورت داد. قربان نیا چنین نمیاندیشید که دیر به دنیا آمده است و همه کارها را گذشتگان انجام دادهاند، او به نیکی میدانست که تا قبل از ظهور حجت مطلق عصر عج از 27 مرحله دانش، دو مرحله آن طی میشود، از این رو سراپا جوشش و حرکت و تولید بود.
آخرین ملاقات بنده با مرحوم دکتر قربان نیا، در شورای علمی همایش فقه و هنر بود، در آنجا مقالاتی را طراحی کرده بودیم تا پژوهشگران آن را بنویسند، یکی از مسائلی که در آن میان مطرح شده بود، عبارت بود از «فقهِ هنر و حقوق بین الملل» خوب میدانستیم که دکتر قربان نیا با تخصصی که دارد، به خوبی از پس این کار بر میآید، لذا ایشان را برای نگارش این مقاله برگزیدیم، اما چندی بعد دوستان عرض کردند که دکتر قربان نیا از قبول آن امتناع ورزیدند، بنده عرض کردم که براساس مودتی که بین ما است، بنده اگر به ایشان بگویم، شاید قبول بفرمایند، بنده خدمت ایشان عرض کردم، ایشان قبول کردند وفتی خواستیم که با قرارداد مقاله ، قولی که از ایشان گرفتیم را تثبیت کنیم، ایشان به بنده فرمودند: «فلانی من عازم حج هستم، نمی خواهم قبل از این سفر تعهدی اداء نشده داشته باشم، انشاءالله بروم برگردم مقاله را برای شما مینویسم، من با خود گفتم خُب می رود و باز میگردد، مسافرتی مانند دیگر مسافرت هاست...اما چیزی بر زبان نیاوردم، او ترسو بود آری ترسو بود اما از خداوند میترسید، او زیبا زیست، خداوند ما را از شفاعت امثال دکتر قربان نیا بهره مند بگرداند.
الحمد لله رب العالمین
|