مقالات پژوهشی - چشمه دانش
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای نمایش / عدم نمایش پیام های ارسالی در پارسی یار اینجاکلیک کنید

  • + در پی در خواست کاربر گرامی گشت ارشاد که فرموده بودند: حاجی میشه واسه رخ ماهم یک شعر بگی ؟؟ گشت ارشادی و از روی گلت دل ها مات....شه شطرنج به آستان رخت بارها مات
  • + رخت خود را جمع ز پارسی یار کرده بودم بساط خود را پهن در تلگرام کرده بودم مهندس آمد و گفتا که نسناس فراموشکار روزهای آس و پاس بیا در دست خود گیر این یک رباط است پیام از دور بفرست نوعی انعکاس است منم توبه ز کار خویش کردم بساطم را به پارسی پهن کردم خداوند به حق هشت و چارت زما بگذر شتر دیدی ندیدی چشمه دانش تقدیم به مهندس فخری زید عزه
  • + آیت الله ابوالقاسم علیدوست: امام خمینی قدس سره شعار اصلی خود را بر رفتن شاه متمرکز کردند. امام رأس هرم قدرت پهلوی را نشانه گرفته بود و به خوبی بر این امر واقف بودند که با رفتن شاه، رژیم پهلوی نیز خواهد رفت. امام خمینی قدس سره برای پشتوانه نظریه «شاه باید برود » به شعارهای مردم استناد می کردند و می فرمودند:الآن تمام مردم ایران از بزرگ و کوچک شعارشان بر رفتن شاه است.
  • + آیت الله سید علی حسینی آملی: تمام مشکلات جامعه بشری به خاطر این است که از خواسته فطرت خود دور مانده‌اند. ما اگر به وجدان خودمان برگردیم بیدار می‌شویم.
  • + رمز إحرام رمز احرام این است که که کاری را که دیگران به مجرد وفات با تو می کنند تو با خود بنما! لباس ها را در آور، غسل کن، کفن بپوش، تسلیم ربّ شو، حزین باش و آماده فاصله گرفتن از عادات ترک مأنوس ها ، خائف و امیدوار باش.
  • + آیت الله علیدوست: دنیای امروز در شرایطی است که چه مسلمان و چه غیر مسلمان بیش از هر زمان دیگر احتیاج به رفتار فاطمی دارد و هرچه که زمان پشت سرگذاشته می‌شود این احتیاج بیشتر می‌شود که ما به الگویی همچون حضرت زهرا(س) نیازمندیم.
  • + .
  • + چندی است چو عبد یاغی گشتم با جرم و جنایت باغی گشتم با لطف خدا و ابواب نجاب از بی راه ها بازیافتی گشتم **************** سرهم بندی از چشمه دانش
  • + بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم بر لبم حوقله و به ذکر حق مشغولم بعد مرگم چه هراس ز آمبولانس و تشییع بنده عمریست که به تشییع بدن مشغولم سروده جشمه دانش اسفند 1394 ************* حوقله در زبان عربی مخفف لا حول و لا قوة الا بالله است.

طراحی این قالب توسط امیرحسین قدرتی انجام شده است


     
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   

              آماربازدید:

              امروز: 123

              دیروز: 72

              کل: 486830

Haddade Adel
Haddade Adel
ادامه مقاله وسواس و راه های در مان آن(2) چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:91/6/14---ساعت: 5:38 عصر

وسواس

3)درمان اخلاقی (روان درمانی)براساس شریعت 
الف)قبح نمایی
شخص وسواسی بسان کاج بسته می‌ماند ،مستحضرید که کاج بسته را از بیرون به هیچ وجه نتوان باز کرد و هر گونه فعالیت از بیرون موجب ضایع گشتن میوه کاج میشود وانگهی وقتی که از درون شکفته شد کس را توان آن نیست که به حالت اولیه آن را عودت دهد مگر آنکه کاج راضایع کند وسواسی  نیز همینطور است ازاین روی هرکه میخواهد او رادرمان کند باید کمک به شکفته شدن درونی کند نه فشار آوردن از بیرون ما پایه گفتمان خود را بر مثال نمی‌گذاریم و اصل مدعی را مویّد به دلیل می‌کنیم :
مقدمه اول: شخص وسواسی کار خود راخوب می داند وپس از پنج بار وضو گرفتن یقین به صحت می‌کند وخود را به خدا نزدیک می‌داند(حال چه خود بداند وچه نداند)
مقدمه دوم :هرگونه فشار از بیرون در افتادن با یک امر مقرب به خدا است
نتیجه : شخص وسواسی فشار آوردن از بیرون را در افتادن با یک امر مقرب به خدا می داند .
لذا از عمل به دستور بیرون سر باز می‌زند و فشار را از این فیلتر عبور می‌دهد لذا تا این فیلتر هست ورودی‌های ما،خروجی‌های منفی دارد و او  به کار خود  ادامه می‌دهد .
روی این اساس در اولین قدم باید آن فیلتر را از میان برداشت وسپس قدم‌های درمانی دیگر رابرداشت.
راه برداشتن فیلتر
یکی از اصول علم اخلاق این است که هرگاه قبح کار قبیح فروریخت جلوگیری ازآن کار سخت می‌نماد برای درمان شخص وسواسی باید بر اساس نصوص وآیات به اوفهماند که کاری که او می‌پندارد مقرّب است مبعّد است وکاریست بس قبیح.
   خداوند متعال بارها در قرآن کریم تأکید نموده است که اراده‌اش بر جعل آموزه‌ها و احکام آسان و نفی عسر و حرج تعلق گرفته است:
«یُرِیدُ اللهُ‌ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لاَ یُرِیدُ‌ بِکُمُ الْعُسْرَ»؛
«مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»؛
«یُرِیدُ اللهُ‌ أَن‎ یُخَفَّفَ عَنکُمْ»؛
«مَا یُرِیدُ اللهُ‌ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِنْ حَرَجٍ»؛ 
هم‌چنین قرآن کریم تأکید دارد که تکالیف اسلام در حد وسع و قدرت انسان است نه بیش‌تر:
«لاَ نُکَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا»؛
«لاَ یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا»؛
پیامبر اسلام(ص) نیز آیین و بعثت خویش را بر سهولت و تسامح استوار می‌داند:
«و لکن بعثتی با الحنیفة السهلة السمحه»؛ 
ودر روایات ضیق بی‌مورد را اوصاف خوارج وآن را ناشی از نادانی آنها می‌دانند:
وَ سَأَلَ سُلَیْمَانُ بْنُ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیُّ الْعَبْدَ الصَّالِحَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ (ع)‏
عَنِ الرَّجُلِ یَأْتِی السُّوقَ فَیَشْتَرِی جُبَّةَ فِرَاءٍ لَا یَدْرِی أَ ذَکِیَّةٌ هِیَ أَمْ غَیْرُ ذَکِیَّةٍ أَ یُصَلِّی فِیهَا فَقَالَ نَعَمْ لَیْسَ عَلَیْکُمُ الْمَسْأَلَةُ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع کَانَ یَقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِک
‏استدلال :
براساس نصوص فوق الذکر آنچه خدا می خواهد (آسانی)را شخص وسواسی نمی‌خواهد وآنچه وسواسی می‌خواهد (رنج وحرج )را خدا نمی‌خواهد. لذا آن غفلت دیده باید بداند و بفهمدکه با این شیوه  خود را مصداق کریمه الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً  قرار داده است .
واین مهم اگر از جانب عالمی دینی که مورد قبول شخص مریض است،إلقا شود إن شاءالله،حق به اسم شافی بر او تجلی نماید.
ب)تعلیم و القای شریعت
بی شک تعلیم و إلقای شریعت از موثرترین راه‌های درمان وسواس است چرا که گروهی از ندانستن حکم، به دودلی و شبهه می‌افتند و بر خود سخت می‌گیرند وامام کاظم علیه السلام جهل خوارج به شریعت  را علت سخت گیری  بر خودشان دانستند و فرمودند: ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ
بر این اساس یاد گرفتن صحیح شریعت ضرورت دارد.
آموزش صحیح احکام در درمان بسیار تاثیر دارد خصوصا در مورد اشخاصی که وسواس خفیفی دارند.
هر چه از خوان شریعت در کلامم پخته نیست  *    زآن پشیمان گشته‏ام أستغفر الله العظیم
بهره‌بری مهم دیگر از احکام، إلقای و تکرار آن از جانب عالمان به احکام، است که بسیار موثر است.
بی شک تلقینِ حقیقت، سدّ محکمی جلوی شک وشبهه‌های بیجا است.تجربه‌های پزشکی خود تلقین را یکی از مهمترین راه‌های درمان می‌دانند حتی با کمک گرفتن از این راه بیمار مبتلی به مالیخولیا را مستعد تجلی اسم شافی حق کرده اند و او شفا یافت که ذکر آن موجب اطاله است.  
تعلیم  بعضی از اصول حاکم در شریعت،وتلقین آن به بیمار از رهگشاترین درمان‌ها در مورد وسواس در این دو باب می‌باشد بعضی از آن اصول عبارتند ازقاعده حلیت وقاعده طهارت وقاعده صحت.

1-تعلیم و القای قاعده حلیت  
قاعده حلیت نیز که مرجع فتوای فقیهان است عبارت است از اینکه اصل اولی در اشیاء حلیت است بر این اساس هر مشتبه بین حلال و حرامی حمل بر حلال می‌شود بنا بر این هر گونه غذا ونوشیدنی و پوشیدنی محکوم به حلیت است سندهای این قاعده در جای جای کتاب های روایی و فقهی آمده است از آن جمله گفتار امام صادق  علیه السّلام که فرمود: «کلّ شی‏ء هو لک حلال، حتى تعلم أنّه حرام بعینه....... و الأشیاء کلّها على هذا حتّى یستبین لک غیر ذلک أو تقوم به البینة» 

2-تعلیم و القای قاعده طهارت
یکی از قواعد مهم باب طهارت از شریعت اسلام قاعده طهارت می‌باشد این قاعده بیان گر این است که اصل اولی در اشیاء،طهارت است از این روی  هر شی که در طهارتش شک شود، محکوم به طهارت می‌باشد.
این قاعده نزد همه فقیهان مسلم ومستند است به ادله آن از جمله روایت
امام به حق ناطق جعفر بن محمد (ع) است که فرمود:
 کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر ،فاذا علمت فقد قذر، و ما لم تعلم فلیس علیک 
از  وجود ذی جود امام الکل وصی رسول الله ع است که فرمود:
ما ابالی أ بول اصابنی أو ماء اذا لم اعلم 
3-تعلیم و القاء قاعده صحت
مفاد این قاعده بیانگر این مهم است که مسلمان باید اعمال هم کیش خود را بر صحت حمل کند یعنی بر عملی که او انجام داده؛ بدون کاوش وجستجو ترتیب اثر بدهد.و گستره این قاعده تمامی اعمال از عبادی ومعاملی و..را فرا می گیرد . و سیره قطعیه متشرعین که تا زمان معصوم ع استمرار دارد دلیلی کامل ورسای به مراد می‌باشد . 
تعلیم وتلقین  این قاعده در درمان بیمارانی که به رعایت کردن دیگران ترتیب اثر نمی دهند بلکه خودشان  مجددا باید به تطهیر بپردازند بسیار سودمند است. در این مورد از کریمه و اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم   نیز می‌توان کمک گرفت.
در این راه از  فتاوای مراجع در مورد وسواس و وسواسی  باید تمام استفاده را کرد:
در استفتائات  حضرت امام علیه الرحمه آمده است :
س 311: چند سالى است که به بیمارى وسواس مبتلا شده‏ام و این موضوع مرا بسیار عذاب مى‏دهد، و روز به روز این حالت در من تشدید مى‏شود تا جائى که در همه چیز شک مى‏کنم و همه زندگى ام بر پایه شک استوار گشته است. بیشترین شک من در باره غذا و اشیاء مرطوب است، به همین دلیل نمى‏توانم مثل سایر مردم عادى زندگى کنم. وقتى داخل مکانى مى‏شوم فورى جوراب‏هایم را از پاى خود بیرون مى‏آورم زیرا فکر مى‏کنم جوراب‏هایم عرق کرده و بر اثر تماس با نجس، نجس خواهند شد، حتى من بر سجاده هم نمى‏توانم بنشینم. هر وقت بر آن مى‏نشینم بر اثر وسوسه نفس از روى آن بلند مى‏شوم تا مبادا پرزهاى سجاده به لباسهایم بچسبد و مجبور به شستن آنها شوم. در گذشته چنین نبودم، اکنون از این کارهایم خجالت مى‏کشم و همیشه دوست دارم کسى را در عالم رؤیا ببینم و مشکلاتم را با او در میان بگذارم و یا معجزه‏اى رخ دهد و زندگى‏ام را دگرگون نماید و به حالت گذشته‏ام برگردم. امیدوارم مرا راهنمایى فرمائید.
ج: احکام طهارت و نجاست همان است که در رساله‏هاى عملیه ذکر شده است. از نظر شرعى همه اشیاء محکوم به طهارت هستند، مگر مواردى که شارع حکم به نجاست آنها کرده و براى انسان هم یقین به آن حاصل شده است. در این صورت رهایى از بیمارى وسواس احتیاج به‏ رؤیا و معجزه ندارد، بلکه باید مکلّف ذوق و سلیقه شخصى خود را کنار گذاشته و متعبد و مؤمن به دستورات شرع مقدس باشد و چیزى را که یقین به نجس بودن آن ندارد، نجس نداند. زیرا شما از کجا به نجاستِ در و دیوار و سجاده و سایر اشیائى که استفاده مى‏کنید، یقین پیدا کرده‏اید. چگونه یقین پیدا کرده‏اید که پرزهاى سجاده‏اى که بر روى آن راه مى‏روید یا مى‏نشینید، نجس هستند و نجاست آنها به جوراب و لباس و بدن شما سرایت مى‏کند؟ لذا در این صورت اعتناء به وسواس براى شما جایز نیست. مقدارى عدم توجه به وسوسه نجاست و تمرین عدم اعتنا به شما کمک خواهد کرد تا به خواست و توفیق خداوند خود را از وسواس نجات دهید.
س 312: زنى هستم با تحصیلات عالى و داراى چندین فرزند، مشکلى که از آن رنج مى‏برم مسأله طهارت است. چون در خانواده‏اى متدین بزرگ شده‏ام، مى‏خواهم همه تعالیم اسلامى را مراعات کنم. به علت داشتن فرزندان کوچک، همیشه با مسائل بول و غائط سر و کار دارم. هنگام تطهیر بول، ترشحات سیفون پراکنده شده و به پاها، صورت و حتى سرم برخورد مى‏کنند و هر دفعه با مشکل تطهیر آن اعضاء مواجه هستم، و این باعث شده که در زندگى با سختى‏هاى زیادى روبرو شوم. از طرفى هم نمى‏توانم این امور را رعایت نکنم، زیرا مربوط به عقیده و دینم است. براى حل مشکل به پزشک روان شناس هم مراجعه کردم، ولى نتیجه‏اى نگرفتم. بعلاوه موارد دیگرى هم هست که از آنها رنج مى‏برم مثل غبار شى‏ء نجس یا مراقبت از دست‏هاى کودک که یا باید آنها را آب بکشم و یا از دست زدن بچه به اشیاء دیگر جلوگیرى نمایم. با توجه به این که تطهیر شى‏ء نجس براى من بسیار دشوار است ولى در همان وقت، شستن آن ظرفها و لباسها در صورتى که فقط کثیف باشند برایم راحت است. لذا از حضرت عالى مى‏خواهم که با راهنمایى‏هاى خود زندگى را بر من آسان نمایید.
ج: 1- از نظر شرع مقدس، در طهارت و نجاست، اصل بر طهارت اشیاء است. یعنى در هر موردى که کمترین تردیدى در نجس شدن آن براى شما حاصل شد، واجب است حکم به عدم نجاست کنید.
2- کسانى که داراى حساسیت نفسانى شدیدى در مورد نجاست هستند (به این افراد در اصطلاح فقهى وسواسى گفته مى‏شود)، حتى اگر گاهى یقین به نجاست هم پیدا کردند، باید حکم به عدم نجاست کنند، مگر در مواردى که نجس شدن یک شى‏ء را با چشمان خود ببینند، به طورى که اگر فرد دیگرى هم آن را ببیند، یقین به سرایت نجاست پیدا کند، فقط در این موارد باید حکم به نجاست کنند. استمرار اجراى این حکم در مورد افراد مزبور تا زمانى است که این حساسیت به طور کلى از بین برود.
 3 -هر شى‏ء یا عضوى که نجس مى‏شود، براى تطهیر آن، یک بار شستن با آب لوله کشى بعد از زوال عین نجاست کافى است. تکرار در شستن یا فرو بردن آن در آب لازم نیست، و اگر شى‏ء نجس از قبیل پارچه و مانند آن باشد، باید به مقدار متعارف فشار داده شود تا آب از آن خارج گردد.
4 -از آنجایى که شما به این حساسیت شدید در برابر نجاست مبتلا هستید، باید بدانید که غبار نجس در هیچ صورتى نسبت به شما نجس نیست و نیز مراقبت از دست‏هاى کودک چه پاک‏  باشد یا نجس و هم چنین دقت در این که خون از بدن زائل شده یا خیر، لازم نیست. این حکم در باره شما تا زمانى که این حساسیت از بین نرفته، باقى است.
 5-دین اسلام داراى احکام سهل و آسان و منطبق با فطرت بشرى است، لذا آن را بر خود مشکل نکنید و با این کار باعث وارد شدن ضرر و اذیت به جسم و روحتان نگردید. حالت دلهره و اضطراب در این موارد زندگى را بر شما تلخ مى‏کند، و خداوند راضى به رنج و عذاب شما و کسانى که با شما ارتباط دارند، نیست. شکر گزار نعمت دین آسان باشید و شکر این نعمت، عمل بر اساس تعلیمات خداوند تبارک و تعالى است.
 6 -این حالت یک وضعیت گذرا و قابل علاجى است. افراد بسیارى بعد از ابتلاء به آن، با روش مذکور از آن نجات یافته‏اند. به خداوند توکّل نمایید و نفس خود را با همت و اراده آرامش ببخشید. إن شاء اللَّه موفق باشید.

این راه بسیار موثر است واگر از شدت وسواس بیمارتان می ترسید می توانید وقت ملاقاتی برای او از مرجع تقلیدش بگیرید که در حضور تاثیریست که در مکالمه تلفنی ومطالعه و... نیست مخصوصا در این مورد که طرف حضور از بعد علمی وعملی تاثیر گذار است.
شخصی وسواس پیدا کرده بود ، رفت نزد مجتهد و گفت من در نیت وسواس دارم ، هر کار می کنم نمی توانم نیت کنم مجتهد گفت تو مقلد کی هستی ؟ گفت مقلد شما هستم گفت : اگر مقلد منی بر تو نیت کردن واجب نیست ، اصلا نماز بی نیت از تو قبول است ، نیت نکن گفت خدا پدرت را بیامرزد رفت چند ساعت دیگر برگشت و گفت هر کار می کنم [ نیت به ذهنم ] می آید گفت چه بیاید چه نیاید نمازت صحیح است کارش درست شد  .
نگارنده مقاله می‌گوید این صحبت مرا جع عظام تقلید کثر الله امثالهم  که بر تو واجب نیست یا من بر گردن می گیرم از تاثیر گذارترین درمانهای اینگونه بیماران است چرا که اورا موقعیتیست که به آسانی  قوه خیال او را تحت تاثیر قرار دهد نمونه ای از این به دست گیری قوه خیال را در ادامه این نگارش در طبابت ابوالبرکات  بغدادی پی گیری کنید.



4)راههای غلط درمان وسواس
 وسواس آتشی است خانمانسوز اگر گروهی هم با جهل خود به این آتش بدمند،بدانند که این آتش دامن آنها را نیز خواهد گرفت زیرا که معمولا غیر از اینکه بیمار را تحت فشار روانی قرار دهند و مرتکب حق الناس شوند؛ کار دیگری نمی‌کنند؛از این روی از طبابت جاهلانه ونسخه بریدن های بی مورد باید پرهیز نمود از این روی دانستن راههای غلط درمان ؛سهم مهمی در بصیرت برخورد با بیمار وسواسی دارد.

الف)درمان تک بعدی 
رایج ترین درمانهای نادرست مواجهه تک بعدی با بیمار است اگر نگاهی به همین مقاله بیفکنید خواهید دانست که وسواس بیماریی چند ساحتی است از این روی مداوا نیز باید چند ساحتی باشد.
از این روی جواب اخلاقی اعتنا نکن ؛توجه نکن و... به بیمار ما ، اگر کافی بود این بیماری تا به حال ریشه کن شده بود این جواب تک بعدی از کم ترین تاثیر گذاری مثبت  بی بهره است و از آن مهم‌تر اینکه در بعدی هم که وارد شده معمولا بسیار ناقص عمل می‌کنند.
روان درمانی  صرف بدون توجه به درمان طبی از بزرگترین اشتباهات است چرا که همانطور که پیشترک گفته آمد در نفوس مستکفی نفس بیشتر از بدن متأثر می‌شود تا بدن از نفس .
درمان طبی هرچند مهمترین درمان ها است ولکن شریعت مآبی افراطی را حل نمی‌کند و از گوهر مجرد نفس خود را بی بهره می‌گذارد.  

-نمونه ای از درمان جامع
نمونه ای از درمان جامع را می‌توان  از ابوالبرکات بغدادی  نقل کرد وآن اینکه  که یکى از اهالى بغداد را مالیخولیایى عارض شد و مدتهاى مدید بدان رنج مبتلا بود، و هنگام مشى و حرکت گمانش این بود که خمى بر سر او نهاده اند و دستهاى خود بدان خم مى نهاد و حرکت مى نمود. کسان آن مریض هر قدر سعى در معالجت او مى کردند، حالت اختلال دماغ آن مریض بیشتر مى شد تا آن گاه که شرح آن مرض در پیش او دادند، پس از تامل و تفکر در مرض دانست که به ادویه مزاجى آن بریى پدید نخواهد گردید، و به تدابیر و تصرف در قوه خیالیه وهمیه وى او را برء پدید خواهد گردید. پس کسان مریض را گفت که : روزى او را در نزد من حاضر کنید که معالجت او را به آسانى متقبّلم .
روز دیگر آن مرد مالیخولیایى را به نزد وى آوردند، ابولبرکات سر به زیر داشت بعد از لمحه اى سربلند کرد و گفت : این کیست و این خم بزرگ را چرا بر سر نهاده ؟ بعد سر به زیر افکند. مرد آهسته به همراهان خود گفت : همواره مى گفتم که این خم بر سر من است و شما منکر مى شدید. او از زیر چشم مى نگریست ، پس سر برداشت و گفت : او را به منزل برده تا ده روز نگذارید بیرون رود، روز دهم به نزد من آورده به یک طرفة العین این خم را بشکنم . و از این رنج آسوده گردد چه بعضى آلات و ادوات خواهم ساخت که در این چند روز او را صبر باید نمود.
مرد مالیخولیایى از تقریر وى خوشحال گشته به منزل خودش مراجعت کرد. چون نزدیک به روز موعود گشت ، آن طبیب کامل غلام خود را بخواست و گفت : خمى را به ریسمان ببند و در بام خانه منتظر باش ، چون آن مرد مالیخولیایى به درون درآید، من او را به حرف مشغول مى کنم و تو خم را بیاویز و بر سر او نگاه دار، و به غلام دیگر گفت : تو نیز چوبى که بر سر آن آهنى سخت باشد نگاهدار، و چون وقت معین برسد و طبیعت او را مستعد نمایم و اشارت کنم تو آن چوب را سخت بر آن خم بکوب که خرد گردد. پس در روز معهود مریض را به نزد وى آوردند، ابتدا نبض گرفت و چند حبّ مخدّر به وى داد، آن گاه اهالى مجلس را بگفت تا متفرق گشته ، و چند نفر از تلامیذ خاص را نگاه داشت ، دست آن شخص بگرفت و به فضاى خانه اش آورد، و هم چنان صحبت مى داشت و مى گردید تا بدان محلّى که ما بین او و غلامان معهود بود بازداشتن ، و گفت : لحظه اى از این موضع حرکت مکن . پس آن غلام اول خم را بیاویخت و محاذى سر وى نگاه داشت ، آن گاه گفت : شربتى قوىّ السّکر آورده بدو دادند، به قدر شربت بنوشید چند قدم عقب رفته اشارت به غلام دیگر کرد، به یک دفعه غفلة چوب بر آن خم بنواخت ، صدایى مهیب برخاسته خم خورد گردید بر اطراف وى بر زمین ریخت ، آن مرد از هول آن کار فریادى زد و بیهوش گردید؛ پس بگفت تا او را مالیده به هوش آوردند و شربتى دیگر بدو بخورانیدند از آن وحشت آسوده گشت و آن خم را چون معاینه بشکسته دید آن خیال به کلّى از وى زایل گردید، یک دو روز دیگر او را نگاه داشته بعضى از ادویه مزیل سوداء به جهت اصلاح مزاج آن مریض به وى بخورانید، مریض زیاده از وى اظهار امتنان کرده با سلامت به منزل خود مراجعت نمود ))




ب)درمان بر اساس حرکت قسری
-ترک شریعت
از آنجا که حق تعالی علت هستی بخش این نظام احسن است،قانون گذارحقیقی اوست وحکمت بالغه اش تطابق تشریع و تکوین را ره آورد است از این روی عمل به شریعت سلوک طبیعی عالم است وخروج از این نظام واره انسان را به حرکت قسری می اندازد و میزان ضرر رسانی این حرکت نابه جا ، عذاب الیم شدید المعاقبین است.
از این رو درمان بیماری که در امور عبادی دچار وسواس است با ترک عبادت،درمانی عقیم است .
باید دانست که شریعت،ناموس خداست و هیچ غیرتمندی تعدی به ناموس خود را بر نمی تابد ، نام بردن قرآن کریم شریعت را به عنوان حدود الله در مواضع متعددی بیانگر  این مهم می‌باشد :
تلک حدود الله فلا تقربوها
تلک حدود الله فلا تعتدواها ومن یتعدحدودالله فاولئک هم الظالمون 
من یعص الله ویتعدحدودالله یدخله نارا خالدا فیهاوله عذاب مهین
وحضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه در این مورد می‌فرماید:غیرة الله ان یاتی المومن ماحرم الله
قرآن ناطق امام صادق علیه السلام نیز فرمود:ان الله تبارک وتعالی غیوریحب کل غیورولغیرته حرم الفواحش ظاهرها وباطنها
وانگهی باید دانست که خودعمل به شریعت مقوی قوه عاقله است چون انسان را به کمال وحدانی خویش سوق می‌دهد و در تقویت عاقله مرض وسواس رخت بر می کشدو قوای انسانی را به اعتدال می کشاند   ان شاء الله الشافی .

-جراحی قسری
طب تجربی،با رویه درمانی از معلول به علت  منشأ وسواس را ناشناخته می داند ودر بحث علل عضوی بر آیند کاوش خود را اینگونه بیان می‌کنند:
تصویر برداری مغز در این گونه بیماران هیچ گونه ناهنجاری ساختمانی قطعی را نشان نداده ولی تغییرات عملکردی در قشر اوربیتوفرونتال (ناحیه پیشانی )گزارش شده است .
در صورتی که مورد بیماری بسیار شدید شود  وحداقل یک سال ادامه داشته باشدو بیمار مورد نظر به سایر درمان ها پاسخ مثبت ندهد اگر بیمار بالای 18سال داشته باشد در معمولترین روش در ماده سفید لوب پیشانی مغز ضایعه ای را ایجاد می‌کنند  .
بر اساس اصل اولی طبیب کمک کار طبیعت است  و نباید به جان طبیعت بیفتد البته اگر تنها راه درمان عمل جراحی باشد هیچ عاقلی آن را نفی نمی کند،اما با توجه به منشا شناسی و بحث از مزاج و درمان از راه تاثیر و تاثر نفس از بدن و بر عکس جایی برای این انحصار نمی‌ماند و این نقد با عدم توجه طب تجربی به را ه های فوق الذکر این گونه حرکات خلاف طبیعت را در جرگه  را ههای غلط درمان وسواس قرار می‌دهد.


ج)وقت نگذاشتن
درمان نادرست بعدی توهم درمان سرپایی چنین بیماری است. برای چنین بیماری باید ساعت ها زمان صرف کرد وروزها او را زیر نظر گرفت چنانکه ابو البرکات فرصتی ده روزه داد و... از این روی کسانی که هنر درمان را نیز دارند اما وقت آن را ندارند به نتیجه مطلوب نخواهند رسید . 
امید است که حضرت شافی جل جماله به دیده عنایت بدین نوشته نگرد و آن را در عداد معدات تجلی گوهر بار خویش  قرار دهدان شاءالله المحیی.
 
                                                      بنده پروردگار سید مرتضی حسینی کمال آبادی




منابع و مآخذ

1.قرآن کریم،ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند.
ابن أبی أصیبعة، عیون الانباء فی  طبقات الاطباء
ابن سینا، نفس شفاء، علامه حسن زاده
اکبری ساوجی ، محمد حسین ،آب حیات دستورالعملهای اخلاقی وعرفانی، نشر قائم آل محمدعج
بدوی ،عبدالرحمن ارسطو عند العرب
بهائی العاملی ،محمد بن الحسین،مفتاح‏الفلاح‏فی‏عمل‏الیوم‏واللیلةمن‏الواجبات والمستحبات 
بیرونی ، محمد بن أحمد،الجماهر فی معرفة الجواهر
ثقفی، الغارات
حسن زاده آملی ،حسن ،    الهی نامه قم 1387 بوستان کتاب
                                           دیوان اشعار
                                      سرح العیون فی شرح العیون
                                      نور علی نور در ذکر وذاکر ومذکور
                                      صد کلمه در معرفت نفس
                                          هزار ویک کلمه
                                        هزار ویک نکته نشر رجاء     

حسینی ، سید مرتضی      رساله تنقیح افق علمی طالب علوم دینی، چاپ نشده
                                      شریعت ناموس خدا، چاپ نشده
حسینى مرعشى ،فتح اللّه بن محمّد رضا، وفق المراد فی علم الاوفاق و الاعداد
خمینی.روح الله ،معراج السالکین وصلوة العارفین ،ضمیمه یادنامه استاد مطهری،
خوئی مصباح الاصول
دهخدا،علی اکبر،  لغت نامه دهخدا
رضائى راد، حسن ، فرید ،رضا ،قدرت شفابخشى سیر،
صالح، مازندرانی، شرح اصول کافی
صداقت ،سید علی اکبر،1385،میناگر دل تازه هایی ا زاحوال سید عبد الکریم کشمیری ،قم،انتشارات دیوان
صمدی آملی ،داود،شرح مراتب طهارت
عاملی وسائل الشیعه
فخر رازی،  المباحث المشرقیه
کلینی ،اصول کافی
.قاسانی،عبد الرزاق ، شرح منازل السائرین
متقی هندی ،کنزالعمال
مجلسی،           بحار الانوار
                     حلیة المتقین
            مرآه العقول
محقق ، مهدی ،تعبیرات وتعریفات پزشکی .
ملکی تبریزی، أسرارالصلاة
مجلسی ،
مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ انتشارات صدرا
نراقی،احمد، خزائن
یزدی،سید محمد کاظم ،الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى

.




 
وسواس وراههای درمان آن(1) چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:91/6/14---ساعت: 5:36 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم
وسواس وراههای درمان آن
وسواس
وسواس چیست و از کجا نشأت می‌گیرد؟
واژه وسواس در اصل صدای آهسته‌ای است که از به هم خوردن زینت آلات بر می‌خیزد.سپس به هر صدای آهسته گفته شده و بعد از آن به خطورات وافکار نا‌مطلوب که در انسان پیدا می‌شود ،اطلاق گردیده .
در اصطلاح مرضی است که موجب شک وشبهه شدید در فکر وعمل می‌شود خصوصا در رعایت احکام عبادی  و باب طهارت ونجاست و بهداشت و...
افرادی که به این مرض مبتلایند  بسیاری از اشیاء و اشخاص را ناپاک می‌دانند و یا اینکه در عدد رکعات نماز خود شک می‌کنند و یا اینکه در پاکی و ناپاکی خود دائماً‌ در تردید و اضطراب هستند. چنین افرادی غالباً نسبت به دیگران سوءظن داشته و هیچ گاه از عبادات خود لذت نمی‌برند. اینان سالیانی در عبادات احتیاط پیشه می‌کنند اما باز هم به آرامش و طمأنینه قلبی نمی‌رسند. هرگز با دست خیس خود اشیاء را لمس نمی‌کنند، از بدن عرق کرده‌ی خود و دیگران به جهت سرایت نجاست ترسانند، پای و کفششان را دائماً‌ می‌شویند، نیم‌خوردة دیگران را هرگز نمی‌خورند، اگر نجاستی را در گوشه‌ای ببینند تا چندین متر اطراف آن را می‌شویند، پس از هر بیرون رفتنی از منزل، به زیر آب حمام می‌روند، اگر کودکی به یکی از وسایل منزلشان دست زد، آن وسیله را به زیر آب می‌گیرند ولو اینکه علم به خرابی آن وسیله پس از شستشو داشته باشند و یا اینکه آن وسیله را غرق در نایلون و پلاستیک می‌کنند، هر زمین خیسی را نجس می‌دانند، نوعاً اشیاء را با حائلی لمس می‌کنند و... تصدیق می‌فرمائید چنین کسی نه تنها از زندگی دنیوی خود لذت نمی‌برد بلکه هیچ وقت به اسرار و حقایق عبادات نائل نمی‌شود، ذوق و شوق عبادت و تفکر در موجودات نظام هستی از او گرفته می‌شود، کسالت و ضعف روحی شدیدی عارضش می‌شود، گوشه‌گیر و کم‌حرف می‌گردد و خلاصه اینکه جهنّمی را برای خود و اطرافیان خلق می‌کند.
همانطورکه از مصادیق ذکر شده روشن است این بیماری در یک تقسیم بندی کلان به دو قسم فکری و عملی تقسیم می‌گردد از آنجا که وسواس در مرتبه عمل متاثر از فکر نیز می‌باشد از این روی تفکیک اساسی وکلان بین این دوقسم را در ساختار مقاله نگنجاندیم .
در این مقاله سعی بر آن شده که این بیماری خانمان سوز اولا منشأ شناسی شود وراههای صحیح درمان از غیر صحیح مشخص شود و ره توشه‌ای مناسب برای روحانی‌های مبلغ که پر برخورد‌ترین افراد با این بیماران هستند، باشد. ودر هر راه درمان سعی بر آن شده تا عقبه فکری و شرایط فعلی آن بیان شود البته تا آنجا که اقتضای یک مقاله است.

-منشأ شناسی وسواس
اما منشأ چنین حالتی در انسان، دعابات و بازیگری‌های متخیّله و واهمه است ،از قوه خیال متشتت است که با جولانش انسان را در خود غرقه می‌کند وقوت تدبیر را  از او می‌گیرد.
تنبیه:هر چند در علم‌النفس بین متخیله و واهمه و خیال فرق است اما ما در این مقاله برای سهولت در مفاهمه از خیال معنای عامی را اراده می‌کنیم که واهمه ومتخیله را هم بگیرد همچنان‌که اراده می‌کنند.
درچیستی قوه خیال وجولان آن
قوه خیال یکی ازقوای باطنی انسان است که  برزخ میان حس مشترک وقوه عاقله است وکار صورتگری وحفظ آنچه از حوضچه حس مشترک یا ازتفضل قوه عاقله می‌آید را برعهده دارد و بر این کار سررشته شده است چنانکه که قوه باصره بر بینائی .و بدان (خیال)مصوره نیز گویند.مرحوم شیخ‌الرئیس‌بوعلی‌سینا در اشارات می‌فرماید: چیز محسوس ، وقتی مشاهده می‌شود ومتخیل باشد زمانی که حس توناپدید شود ومتخیل باشدوصورت اودر باطن او متمثل گرددمانند زید که او را میبینی ووقتی که از تو پنهان می‌شوداورا خیال می کنی .
وجولانش به تخیلات ردی ودور زدن درمیدان آمال وامانی است وحشر وصحبت با خیالات نوعی از مالیخولیا است که الجنون فنون و وسوسه مورد بحث رشحه ای از آن جنون است وفن وشعبه ای ازآن.
اما این پرنده نا آرام خیال قابل رام شدن وتربیت  است  ودر این تربیت است که مریض وسواسی ما سلامت نفس خود را باز می یابد والله هوالشافی .
البته بحث ازخیال شناخت کارائی وفوائد تطهیر آن در ارتباط با ملکوت ،بحثی مفصل است که پرداختن به آن خارج ازمقصود این مقاله می‌باشد وما در ادامه  به راههای تطهیر این قوه می پردازیم.

1)راههای تربیت وتطهیر قوه خیال ومنشأ زدائی وسواس
تسخیر قوه خیال به واسطه قوه عاقله
عقل که یکتا گوهر انسانی است وحجت باطن خدا ست اگر حاکم بر خیال  باشداو راتوان جولان وتشتت نیست زیرا که مقتضای خیال کثرت ومقتضای عقل وحدت است از این روی مقتضای عقل توحد است ومقتضای خیال تعلق است  مرحوم صدر المتألهین علیه الرحمه در اسفار می فرماید: «اکثر مردم عاقل بالقوه و متخیل بالفعل‌اند زیرا آنچه دارند خیال است و آنچه می توانند به دست بیاورند عقل است. ایشان از کسانی که سنشان بالا رفته و عقل را شکوفا نکرده اند ،تعبیر به «صبیان العقول» می‌کنند یعنی   کودکانی که هنوز عاقل نشده اند.                                                                                 
علامه حسن زاده آملی مد ظله در  این باره می‌فرماید:                                                    
آن که طبیعتش را بر عقلش حاکم گردانیده است، در محکمة هر بخردی محکوم است.
  وبه تعبیری هنگامی که آن گوهری که بین انسان و غیر انسان تمییز می‌دهد،بر جان انسانی حاکم شد،آن وقت است که نام انسان بر او راست می‌آید وگرنه بین او وحیوان فرقی نخواهد بود واساسا انسان به حکومت عقل تعریف میشود نه آنچنانکه عامه مردم می پندارندکه انسان حیوانی است مستوی القامه؛پهن ناخن؛برهنه تن؛ازمو؛به دوپا ره سپر به خانه وکوی هر که را بنگرند که این سان است به گمانشان که انسان است .
اگر جولان قوه خیال به اوج برسد چنان زمام امور را به دست می گیرد که انسان را از کنترل خارج می‌کند و ما آن را مرض دیوانگی نام می‌نهیم.
واگر وسواسی به درمان نپردازد،عاقبت سوء دیوانگی در کمین اوست  .

گر زوسواس خیزد اصل جنون                              به جنون می کشد مرا وسواس 

راههای تسخیر قوه خیال به واسطه قوّه‌ی عاقله

الف)تفکر راه مسلط کردن عقل بر خیال


این گوهر انسانی به نور اندیشیدن  قوت می گیرد زیرا  تفکر غذای عاقله می‌باشد و هر چه از این غذا بهتر ارتزاق کند و مورد تفکر او مشوب به وهم و خیال نشود، او را قوت بنیه است تا آنجا که مالک رقاب گردد و حاکم بر قوا گردد .ازآن پس او در تمام شئون خود عقلانی می‌شود .تمام قوا بر دین ملوک خود در می‌آیند.                                                              
در این مورد علامه حسن زاده آملی مدظله‌العالی می‌فرماید:آنکه در تشخص وجودی خود دقت نماید،ادراکات تمام قوای خود را عقلانی یابد،که از آن تعبیر به ادراک نطقی نیز می‌شود،زیرا خصیصه‌ای که انسان بدان برهمه موجودات مزیت دارد داشتن نفس ناطقه است که عاقله است و نفس به تنهائی همه قوی وعقل سلطان قوی است،پس صفت نطق وعقل در همه آنها منسحب است وبه تعبیر عطر آگین شیخ در چهارم سوم  نفس شفاء:
                            (ان نور النطق کانه فائض سائح علی هذه القوی)
پس لمس انسانی نطقی وعقلی است وهکذا دیگر قوی که همه بر صفت سلطان شانند وکأنّ هر یک عقل متنزل‌اند.
چنان که رئیس قوای حیوانات وهم است واز آن مرتبه بالا تر نمی‌روند و تمام ادراکاتشان وهمی است وکأنّ هر یک از قوای حیوان وهم متنزل است .
لذا انسان از ادراکات حواس خود که همه عقلانی‌اند به کشف مجهولات پی می‌برد و از ظاهر به باطن آنها که عالم قدس انوار علوم و عقول و دیار ملکوت مفارقات و مرسلات وخزائن حقائق است سفر می‌کند به خلاف حیوان که از محسوسات به در نمی رود.بدین سبب انسانهایی که وهم در آنها رسوخ کرده ونقیع شده است ورهزن عقل گردیده است در حد حس وحکم حیوانی ماندهاند واز منزل محسوسات به در نرفته‌‌اند. 
از این روی با موضوع تفکر دادن به بیمار به وفق حال او،می‌توان به درمان او پرداخت، البته شرکت در دروس عقلی به وفق حال او نیز موثراست.
 
ب )استبرای قوه خیال
 در این راه با توجه دادن  قوه خیال به خارج برای قوت پیدا کردن عقل راه را  باز می‌کنیم واساس این راه درمان،گفته حکیمان است که فرموده‌اند:نفس را مشغول کن تا او تو را مشغول نکند.قوه‌ی‌خیال تطهیر نشده همانند حیوان نجاست خواری می‌ماند که در شریعت حکم به بستن او در مکان خاصی و غذای پاک خوراندن به او شده است تا آن حیوان از نجاست خواری پاک شود و در سیری که حق تعالی برای او در نظر گرفته قدم بگیرد.
 مرحوم شیخ‌رئیس‌بوعلی‌سینا قدس‌سره در رساله معاهدات خویش می‌فرماید:
    یحجر علی النفس تخیل ما لا ینبغی او لا فائدةَ فیه فضلاً عن فعله،حتی یصیر تخیل الواجب والصواب هیئةً نفسانیةً.وکذلک یهجر الکذب قولاً وتخیلاً حتی تحدث للنفس هیئةً صدوقةً.
بر این اساس بیمار از خواندن رمان ودیدن فیلم های تخیلی  در طول درمان ممنوع است چرا که برای خیال متشتت اوغذای نا پاک است.
همو در مورد استبرای قوه خیال می‌فرماید :
   اشتغال النفس بالحواس الظاهرة وصرف القوة المصورة الی الحواس الظاهرة وتحریکها بما یورد علیها منها حتی لاتسلم للمتخیلة المفکرة فتکون المتخیلة مشغولة عن فعلها الخاص وتکون المصورة ایضا مشغولة عن الانفراد بالمتخیلة ویکون ما تحتاجان الیه من الحس المشترک ثابتا واقعا فی شغل الحواس الظاهره وهذا الوجه هو وجه  .
فخر رازی نیز در این مساله با شیخ هم نظر است ومی‌فرماید:
الحس المشترک اذا نقش بالصور التی توردها الحواس الظاهرة لم یتسع للصور التی ترکبها المتخیلة فحینئذ ینصرف المتخیلة عن العمل .
روی این اساس باید بیمار مشغول به کار کردن باشد تا انصراف از دعابات حاصل شود واز روی یقین بیکاری عامل فساد در مزرعه جان می‌باشد، حکیمان گفته‌اند که : اگر نفس را مشغول ندارى،او تو را به خود مشغول مى‌کند.
د)درمان از راه ذکر
طریقه‌ی نفی خواطر در سلوک عملیِ اساتید اخلاق، به طریق ذکر است یعنی برای آنکه ذهن را از خطور خطیئه باز دارند،توسل به ذکر خدا و اسمی از اسمای او می‌کنند تا دگر مجالی برای بازی گری خیال باقی نماند مخفی نماند که این راهکار هم بر اساس اصل شریف نفس را مشغول کن تا او تورا مشغول نکند،می‌باشد.
سرّ درمان در این است که ذکر انسان را متوجه به عالم وحدت می‌کند ودر این توجه تقویت عقل است و در این تقویت درمان دعابات خیال است .
و روح تاثیر گذاری این رویه در این است که حق متعال با اسمای تکوینی خویش در هر مظهری در شأنی است و در ذکر، توسل به اسمای تکوینی با زمزمه اسمای تدوینی صورت می‌گیرد..

-در اینکه ذکر گفتن شرایط دارد
باید دانست آنکه ذکر ارتباطی با ملکوت عالم است؛ما در ارتباطات مادیّ‌مان شرط‌های بسیاری داریم از آن جمله آنتن دهی دو گوشی همراه است این ارتباط  چه بسیار شرایط دارد  تا چه رسد به ارتباط ملکوتی که در آن به حکم اتحاد عاقل ومعقول، اشتداد وجودی است از این روی ذکر گفتن را شرایطی است که بدون آنها مقصود حاصل نگردد و درمان تعطیل گردد و چه بسا نتیجه عکس دهد.
-در شرایط ذکر گفتن
1- توجه
توجه یکی از مهم‌ترین ارکان ذکر گفتن است ذکر را نباید لقلقه زبان قرار داد همچو آن کس که آدامس در دهان میجود ونعوذ بالله حرمت آن را شکست که در این حالت قُرب نیاورده بُعد می آورد.
      طاعت عادی تو بعد زحق آورد                       قرب بود در خلاف آمده عادات را
همین شاعر مفلق در الهی نامه می‌فرماید:
الهی عبادت ما قرب نیاورده بعد آورده است ، که( فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّین*الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتهِِمْ سَاهُون ! )
  تتبعی در شرایط اعمال در روایات نشانگر آن است که آن شرایط برای از میان برداشتن موانع توجه می‌باشد به عنوان مثال جناب شیخ اجل بهائی علیه‌الرحمه در کتاب گرانسنگ مفتاح الفلاح در آداب اذان گفتن می‌فرماید: 
   و لتکن فی حال الأذان قائما مستقبلاً رافعاً صوتک متأنیاً واضعاً إصبعیک فی أذنیک واقفاً على الفصول الثمانیة عشر غیر ملتفت یمیناً و شمالا و لامتکلمٍ فی أثنائه  
و مرحوم سید کاظم یزدی علیه‌الرحمه در ضمن مکروهات نماز عروة الوثقی این موارد را ذکر می نماید:
1-    التفات کمى به صورت بلکه به چشم و به دل.
2-    بازى کردن با ریش یا دست‏
3-    شکستن انگشتان
4-    خمیازه
5-     نماز خواندن در حال غلبه‏ى بول یا غایط بلکه باد.
6-نماز خواندن در حال غلبه‏ى خواب و منقول است که فرمود: نماز نکن [نخوان‏] در حال کسالت‏و غلبه‏ى خواب و سنگینى‏ 
این موارد نمونه ای از دستور العمل های شارع مقدس برای توجه دادن نفوس مستکفی  به حق تعالی است .
بیمار گرامی ما نیز  اگر باید انسی با ملکوت حاصل کند باید با توجه باشد و از اینگونه اعمال بر حذر باشد ان شاءالله الشافی.
2- در عدد
ازحضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمّد الصّادق علیه‌السّلام روایت است که فرمود:
بدانید اسماء اللّه به منزله دفائن‏اند و عدد به منزله ذراع آن مساحت، اگر ذراع کمتر فرانهى به دفین نرسى و اگر زیاده بگیرى نیز نرسى بلکه در گذرى».
فاضل شوشترى فتح اللّه بن محمّد‌رضا حسینى مرعشى در اوائل کتاب شریف «وفق المراد فی علم الاوفاق و الاعداد» گوید:
    اکابر اهل تحقیق گفته‏اند که عدد به منزله حوض آبى است که در آن غسل ارتماسى کنند، اگر عمق آب زیاده از حدّ باشد موجب غرق مى‏شود و اگر کم، غوطه خوردن میسّر نیست.
و گفته‏اند که عدد حکم دندانه کلید دارد که به زیاد یا کم نمودن آن در وا نمى‏شود.
از آیت حق آقا سیّد عبد‌الکریم کشمیری قدس‌سره چنین منقول است:
     بعضی عرفا،چون تخصصی در اعداد نداشتند شاگردان را بی عدد ذکر می‌دادند ولی نمی‌دانستندکه اذکار بی عدد سالک را دچار حیله‌ها ونقشه‌های نفس می‌کند.
پس بر بیمار ما و بر خواننده این نوشتار است که اگر به ذکری از اذکار ملتزم شد،غفلت از عدد دستور نکند.
3-با وضو باشد
در خبر وارد شده که هر کس حدثى از او سر بزند و وضو نگیرد بر من جفا نموده.                   
 4-در راه رفتن ذکر نگویدکه برای نفوس ضعیف،غفلت زا است.
5-تعجیل در ذکر نکند همچون باران شدید بلکه همچون قطره قطره سرم که وارد رگ می‌شود باید ذکر گفت.
 و...
آنچه گفته آمد از ضروریات ذکر گفتن است که بیمار ما باید رعایت کند و چندی از آن اصول در اثنای تعویذات می‌آید وگر نه باب ذکر وشرایط آن گستره زیادی دارد که خارج از مقصود این مقاله می‌باشد.

الف)تسخیر قوه خیال به واسطه آیه سخره
از حضرت رسول صلی الله علیه وآله منقول  است که هر که از شیاطین و جادوگران ترسد، آیه سخره را بخواند:
      اِنَّ رَبّکُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَاْلاَرضَ فى سِتَّةِ اَیّامِ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِى اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلالَهُ الْخَلْقُ وَاْلاَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعا وَخُفْیَةً اِنَّهُ لایُحِبُ الْمُعْتَدینَ وَلا تُفْسِدُوا فِى اْلاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَاْدعُوهُ خَوُفا وَطَمَعا اِنَّ رَحْمَة اللّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ.
ترجمه  :در حقیقت، پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر عرش [جهاندارى‏] استیلا یافت. روز را به شب- که شتابان آن را مى‏طلبد- مى‏پوشاند، و [نیز] خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده‏اند [پدید آورد]. آگاه باش که [عالم‏] خلق و امر از آنِ اوست. فرخنده خدایى است پروردگار جهانیان(54)
پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حد گذرندگان را دوست نمى‏دارد. (55)
و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید، و با بیم و امید او را بخوانید که رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. (56)
در کتاب‌اصول‌کافی  طی حدیثی،فوائد قرائت آیه مذکور را صفای  نفس،طمأنینه،نورانیت قلب به مقام یقین ودفع شر شیاطین و(نفی خواطروازاله شک و وساوس)دانسته‌اند و این دستور از حضرت وصی علیه السلام به عدد هفتاد عین برهان وایقان است. 

دستور خواندن آیه سخره
دستور خواندن آیه سخره باید به روش شیخ عارف کامل آیه الله شاه آبادی قدس سره باشد . ایشان می فرمود انسان در وقت ذکر، باید مثل کسی باشد که کلام در دهن کودک می‌گذارد وتلقین او می‌کند برای اینکه اورا به زبان بیاورد،همینطور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند ومادامی که انسان با زبان ذکر می‌گوید مشغول تعلیم قلب است،ظاهر به باطن مدد می کند،همین که زبان طفل قلب باز شداز باطن به ظاهر مدد می رسد  .
راقم گوید کلام شیخ مشایخ مادر غایت اتقان ؛مبتنی بر اصلی است که:
الحروف أشباح ،و الأعداد أرواح
دل و طوطی یک روح‌اند در دو بدن،از این روی وِرد؛ تلقین دهنده‌ی دل است تا از متن وِرد؛ذکر پرکشد و ندای یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا را لبیک گوید طوبی له و حسن مآب.

ب)تسخیر قوه خیال به واسطهذکر یا حی یاقیوم
مولی عبد الرزّاق قاسانی علیه الرحمه در شرح منازل السائرین فرماید:

قد جرّب القوم أنّ حیاة العقل تحصل لمن أکثر ذکر: یا حیّ یا قیّوم، یا من لا إله إلّا أنت 

وحیات عقل را معنی می‌کند به صحت ادراک وفهم آنچه سالک را فایده می رساند، پس انجام دهد وآنچه موجب ضرر اوست پس ترک کند.
یعنی به حیات عقل است که بیمار وسواسی ما از توهم فایده و انجام کار ضرری احتراز می جوید.
جناب آقا سید مهدی قاضی  فرزند عظیم الشأن آقا سید علی قاضی قدس سرهما به ...حضرت استاد حسن زاده آملی-دامت معالیه-فرموده است:
در تمامی ادعیه واذکاری که از حضرات معصومین است و فرموده‌اند که اسم اعظم خدای سبحان در آن است اسماء(حی وقیوم )آمده اند.فتدبر -
       

2)درمان طبی
شکی نیست که بدن از نفس ونفس از بدن تاثیر می‌پذیرد  اما میزان این تاثیر گذاری وتاثیر پذیری در نفوس مستکفی تا چه اندازه است بحثی دیگر است،مرحوم ابوریحان بیرونی علیه الرحمه  در این مورد می‌فرماید:
النفس فی اکثر احوالها تابعة لمزاج البدن
 کلام این عالم ربانی در غایت اتقان است چرا که در این گونه از نفوس که اکثریت آن را هم تشکیل  می‌دهد، بدن واحکام آن حاکم بر نفس است لذا گوهر جان به دنبال بدن تاثیر می‌پذیرد.براین اساس بیشتر درمان‌های بیماری‌های روحی نیز باید از رهگذر مداوای بدن باشد، اگر غفلت طبیب از مباحث علم النفس مذموم است غفلت روحانی هم از مباحث طبی نادرست است .تفصیل این بحث را از ( رساله تنقیح افق علمی طالب علوم دینی) طلب فرما .
از این روی هرگونه راهکار درمان وسواس بدون در نظر گرفتن مزاج بیمار و مداوای طبی عقیم است واین راه از اصولی ترین راههای درمان وسواس به شمار می‌آید.

الف)طب ومزاج
با توجه به آنکه  امروزه دو نوع پزشکی حاکم بر ابدان است و ادبیات گفتاری ما بر اساس طب برهانی می‌باشد لازم است یکی از وجوهی را که بیانگر وجه انتخاب این شیوه برای درمان وگفتمان خودمان می‌باشد،را بیان کنیم .
یکی از ارکان بحث از بدن ودرمان آن گفتگوی از حقیقتی به نام مزاج‌های گوناگون است.
مزاج عبارت است از صورتی که برای مرکب حاصل می‌شود از فعل برخی از اجزای آن در برخی دیگر و انفعال برخی از برخی دیگر مانند صورت سکنجبین که مرکب است از سرکه وانگبین(=عسل)سرکه در عسل وعسل در سرکه اثر گذاشته تا آنکه سکنجبین پیدا آمده که آن غیر از صورت سرکه وعسل است .
چنانکه جهان از عناصر تشکیل شده بدن انسان هم از اخلاط چهار گانه تکوین یافته که عبارت باشند از خون و بلغم و صفرا و سودا در ترکیب بدن از این چهار خلط اگر غلبه با یکی از اخلاط افتد مزاج تشکیل شده از این ترکیب را بدان منسوب کنند.
 طبایع  چهارگانه در یک سیستم ترکیبى از خاصیت هاى فوق الذکر هستند:
مزاج بلغمى ، سرد و مرطوب.
مزاج دموى، گرم و مرطوب.
 مزاج صفراوى ،گرم و خشک
و مزاج سودایى، سرد و خشک  .
 طبیعی است که هرگاه خلطی در ترکیب غلبه پیدا نمود احکام آن نیز بر آن مزاج حکومت می‌کند و از این روی مداوای امزجه گوناگون باید گوناگون باشد و با یک دوا امزجه گوناگون را نتوان درمان نمود و این  نا توانی به علت حکم عقل به محال بودن این امر است .
طب تجربی با کنار گذاشتن این رکن طبابت کیان خویش را به چالش کشید البته دست‌آوردهای اعجاز گونه این طبابت را انکار نداریم .
اما دست کشیدن از حکم عقل را برنمی‌تابیم و وقتی واکنش‌های امزجه مختلفه را می‌بینیم نباید آستر آلرژی یا حساسیّت نسبت به فلان دارو را بر آن پهن کنیم .

ب)راهکاردرمان طبی وسواس
تولد اخلاط اربعه در جگر صورت می‌گیرد و آن عبارت است از صفرا و بلغم و خون و سودا.
صفرا: خلطی است لطیف و رقیق و زرد رنگ که در سر جگر جمع می‌آید و به فارسی                       زهره و تلخه نامیده می‌شود.
سودا: خلطی است ثقیل و کثیف و سیاه رنگ که در جگر ته‌نشین می‌شود.
خون: خلطی است که در وسط جگر نضج و طبخ تام یافته و آن سرخ رنگ است
بلغم: خلطی است که در وسط جگر نضج و طبخ تام نیافته و رنگ آن سفید می‌باشد.

اگر سودا  بردیگر اخلاط غلبه کند و بر مزاج حاکم شود مر ض‌های وسواس و مالیخولیا و جنون بر حسب تفاوت غلبه سودا ظهور پیدا می‌کند تا بدانجا که در عرف وسواسی را به سوداوی و به مجاز به خود سودا دیوانگی گویند  .
بیمار ما در قبضه سودا است و زمام امور عادی خویش را از دست داده؛از این روی ناگزیریم که بدن او را از کثرت سودا خالی کنیم تا مالک رقاب خویش گردد.
سودا هنگامی که پخته شود دفع می گردد از این روی داروی مُنضج سودا برای این افراد دوا است البته این مهم باید زیر نظر طبیب حاذق صورت گیرد تا حق تعالی با اسم الشافی بر بیمار ما تجلی کند ان شاء الله تعالی.
البته وصیت طبیب حاذق زکریای رازی علیه الرحمه الباری را فراموش نمی کنیم که فرمود:
ینبغى للطبیب أن یبشر أبداً بالصحة و إن کان غیر واثق فإن مزاج البدن تابع لأغراض النفس .
این اصل را باید نصب العین خویش قرار دهیم وبا توجه به اینکه میزان شیوع یکساله این اختلالات تقریبا 10 مورد در 1000نفر است نزدیک دو سوم بیماران ظرف مدت یک سال بهبود می یابند بنا براین  از وسوسه،این توهم ناچیز، غولی سهمگین نسازیم که نفس اراده خود را در از میان برداشتن این بازیگری‌ها  از دست بدهد.






 
مقام مادر انسان کامل خدیجه کبری سلام الله علیها چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:91/6/14---ساعت: 5:31 عصر

          مقام مادر انسان کامل
خدیجه کبری سلام الله علیها


سید مرتضی حسینی کمال آبادی
رمضان 1431اراک





بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
سخن گفتن از مجاری فیض الهی  که خود از جمله فیوضات الهی اندشکرانه نعم الهی است وشکرمنعم وظیفه بندگی است.
در میان مجاری فیض الهی ،سخن از مجرای تنزل انسان کامل سخن از مجرای اعظم فیض اله است چرا که انسان کامل تجلی اعظم خداست.
خصوصا مقام رفیع کریمه با اخلاص، واقف به مقام والای ولایت و اهل آن، محبوب قلب حضرت ختمی مرتبت مادر انسان کامل حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها که سنبل انسانیت اند.
در این مقاله سعی برآن است که گوشه از دریای کمالات همسر خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله  و مادر فاطمه زهراسلام الله علیها به رشته تحریر در آید.
به امید اینکه رضایت قلبی خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله از این فقیر درمانده موجب سعادت او شود وگرنه تکیه بر اعمال مشوب به انانیت و هزار درد دیگر در نفوس مستکفی،را نشاید.
حضرت خدیجه سلام الله علیها  و خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله
1-هنگامی که مردم خاتم الانبیاءصلوات الله علیه و آله را تکذیب کردند او تصدیق کرد.
 شرح:به اتفاق همه مسلمانان اولین زن مسلمان حضرت خدیجه سلام الله علیها می باشد.
در نهج البلاغه از حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام منقول است که حق تعالى مقرون گـردانید با حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم بزرگتر ملکى از ملائکه خود را که در شب و روز آن حضرت را بر مکارم آداب و محاسن اخلاق وامى داشت و من پیوسته با آن حضرت بودم مانند طفلى که از پـى مادر خود برود، و هر روز براى من عَلَمى بلند مى کرد از اخلاق خود، و امر مى کرد مرا که پیروى او نمایم و هر سال مدّتى در کوه حِراء مجاورت مى نمود که من او را مى دیدم و دیگرى او را نمى دید و چون مبعوث شد به غیر از من و خدیجه در ابتداى حال کسى به او ایمان نیاورد و مى دیدیم نور وحى و رسالت را و مى بوئیدم شمیم نبوّت را.

2-در ترویج دین خدا پشتیبان خاتم الانبیاءبود
حق متعال در قرآن کریم می فرماید :از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید ودر میانتان مودت و رحمت قرار داد ،در این نشانه هایی  است برای گروهی که  تفکر  می کنند.   
بر اساس آیه فوق الذکر سکون و آرامش برای هر زن و مرد موهبتی الهی است که زن و مرد را درپویایی حرکت به سوی کمال یاری می دهد و این مودت و سکونی که بین خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه سلام الله علیها بود موجب  پشتیبانی حضرت بود به علاوه اینکه حضرت خدیجه سلام الله علیها علاوه بر اینکه یاری موافق حضرت بود با اموالش هم به یاری حضرت ختمی مرتبت شتافت که شرح آن می آید.
 اما تاریخ دو قرین دیگر برای انسان کامل سراغ دارد که عکس مسیر خدیجه کبری سلام الله علیها را پیمودند یعنی اگر خدیجه کبری ایفاء وظایف همسری کرد  اولا و فرا همسری هم فعالیتهایی در راستای دین خدا انجام داده آنها در سر حد قرین  هم نبودند و بر ضد دین خدا فعالیت نمودند به مطالب ذیل توجه کنیم و سپاسگذار مادر فاطمه زهرا سلام الله علیهما باشم .
1) خون به دلی امام حسن مجتبی علیه السلام از جعده دختر اشعث بن قیس علیهما اللعنة
پس یک دل و یک جهت تصمیم عزم قتل آن حضرت نمود و زهرى از پادشاه روم طلبید با صد هزار درهم براى جعده دختر اشعث بن قیس فرستاد و ضامن شد اگر جعده آن حضرت را مسموم نموده و به زهر شهید کند او را در حباله یزید درآورد، لاجرم جعده به طمع مال و آن وعده کاذبه ، امام حسن علیه السّلام را به شربتى مسموم ساخت و آن حضرت چهل روز به حالت مرض ‍ مى زیست و پیوسته زهر در وجود مبارکش اثر مى کرد تا در ماه صفر سال پنجاهم هجرى از دنیا رحلت فرمود و سنّ شریفش به چهل و هشت سال رسیده بود.
ب)خون به دلی امام جواداز ام الفضل دختر مامون
چـون حضرت جواد علیه السلام وارد بغداد شد و معتصم انحراف ام الفضل را از آن حضرت دانست او را طلبید و به قتل آن حضرت راضى کرده زهرى براى او فرستاد که در طعام آن جناب داخل کند ام الفضل انگور رازقى را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد.

3-با ثروتش خاتم الانبیاء را یاری داد
الف )مقدار ثروت
خدیجه سلام الله علیها از صنادید و توانـگـران بود چـندانکه نقل شده که کارداران او هشتاد هزار شتر از بهر بازرگانى مى داشتند و روز تا روز مال او افزون مى شد و نام او بلند مى گشت و بر بام خانه او قبّه اى از حریر سبز با طنابهاى ابریشم راست کرده بودند با تمثالى چـند.
ب)ثروت در طبق اخلاص
حضرت خدیجه سلام الله علیها پس از ازدواج با خاتم الانبیاء همه اموالش را قبل و بعد از اسلام در اختیار پیامبر گذاشت تا آنکه  حضرت هرگونه که می خواست  آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند به گونه ای که پیامبر که فقیر بود بی نیاز شد ئ در روایات اهل بیت در ذیل آیه 8سوره مبارکه ضحی  آمده است مراد از بی نیاز ساختن خداوند بخشش خدیجه سلام الله علیها بود .فوجدک عائلا فاغنی خداوند تو را فقیر یافت و بی نیازت نمود .
4-به فرموده خاتم الانبیاء: از خدیجه سلام الله علیها خداوند فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت به فرزند محرومم ساخت.
الف –فرزندان حضرت خدیجه سلام الله علیها
در (قُرْب الا سْناد) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که از براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم از خدیجه متولد شدند: طاهر و قاسم و فاطمه و ام کلثوم و رقیّه و زینب .
شیخ طبرسى و ابن شهر آشوب روایت کرده اند که اولاد امجاد آن مفخر عِباد از غیر خدیجه به هم نرسید مگر ابراهیم که از ماریه به وجود آمدو تحت هذا سرّ.
ب-مادر انسان کامل
 باید توجه داشت که همانطور که نطفه انسان کامل که میوه شجره وجود است، در صلب هر مردی یافت نمی شود همچنین  هر رحمی و هر مادری را لایق مادر انسان کامل شدن نیست  فرزند همانطور که سرّ پدرش است سرّ مادرش نیز می باشد و مادر در این مجری نیز تاثیر می گذارد .
حضرت علامه نجم الدین حسن زاده آملی روحی فداه در این باره چنین میفرمایند: نفخ روح به جنین هم ازمجراى مادر است و مادر ووالدین در این «نفخت فیه من روحى»   شریکند، و لذا این نفخ از این کانال به کودک می‌رسد، مثل اینکه باید گفت: والدین هم نافخ درنطفه و در خوى و روى اویند، لذا حالات و نیّاتشان و طهارت و اوقات و غذایشان در نفخ روح به جنین دخیل است، و همه آنها در این نفخ اثر می گذارند. یعنى نفخ الهى همانند بارانى است که در این اودیه و ظروف والدین و حالاتشان رنگ می گیرد. لذا کودک این جنین حیات یافته و مطابق اعتدال مزاج مادر و حالات او رنگ گرفته رشد می یابد و به کمال می‌رسد. 
حال اگر انسان کامل در رهگذر تکوین می خواهد قرار بگیرد هیچ خوی بد ی  در پدر یا مادر نباید ریشه دوانیده باشد چراکه
                                              که اندر نطفه هم بابا و مادر    نماید نفخ هر یک اى برادر
از این روی پدر و مادر انسان کامل یا معصوم بوده اند یا در سرحد بالایی از کمالات انسانی قرار داشته اند به این فرمایش علامه مجلسى رضوان الله علیه توجه داشته باشید که در وصف أجداد خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله ، فرموده : بدان که اجماع علماى امامیّه منعقد گـردیده است بر آنکه پـدر و مادر حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم و جمیع اجداد و جدّات آن حضرت تا آدم علیه السّلام همه مسلمان بوده اند و نور آن حضرت در صُلب و رَحِم مشرکى قرار نگرفته است ، و شبهه در نسب آن حضرت و آباء و امّهات آن حضرت نبوده است و احادیث متواتره از طُرُق خاصّه و عامّه بر این مضامین دلالت دارد بلکه از احادیث متواتره ظاهر مى شود که اجداد آن حضرت همه انبیا و اوصیا و حاملان دین خدا بوده اند و فرزندان اسماعیل که اجداد آن حضرت اند اوصیاى حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده اند و همیشه پادشاهى مکّه و حجابت خانه کعبه و تعمیرات با ایشان بوده است و مرجع عامّه خلق بوده اند و ملّت ابراهیم علیه السّلام در میان ایشان بوده است و ایشان حافظان آن شریعت بوده اند و به یکدیگر وصیّت مى کردند و آثار انبیا را به یکدیگر مى سـپـردند تا به عبدالمطلب رسید، و عبدالمطلب ، ابوطالب را وصى خود گردانید و ابوطالب کتب و آثار انبیا علیهم السّلام و وَدایع ایشان را بعد از بعثت تسلیم حضرت رسالت پناه صلى اللّه علیه و آله و سلّم نمود. انتهى  .
بر این اساس  از اینکه حق متعال حضرت خدیجه کبری سلام لله علیها را بر مادری شریف ترین زن عالم که مقام عصمت کبری الهی و منصب حجت خدا بودن بر حجج الهی را داراست منصوب کرده از  مقام والای حضرت خدیجه پرده بر می دارد  پس از غفلت زدگان مباش .

ج)فرآیند تکوین یک انسان کامل

جبرئیل نازل شد با صورت اصلى خود وبالهاى خود را گشود تا مشرق ومغرب را پر کرد وندا کرد آن حضرت را که اى محمد صلى اللّه علیه وآله وسلّم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند وامر مى نماید که چهل شبانه روز از خدیجه دورى اختیار کنى ؛ پس آن حضرت چهل روز به خانه خدیجه نرفت وروزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مى کرد وعمار را به سوى خدیجه فرستاد وگفت : اورا بگوکه اى خدیجه نیامدن من به سوى تواز کراهت وعداوت نیست ولیکن پروردگار من چنین امر کرده است که تقدیرات خود را جارى سازد وگـمان مبر در حق خود جز نیکى وبه درستى که حق تعالى به تومباهات مى کند هر روز چـند مرتبه با ملائکه خود وباید هر شب در خانه خود را ببندى ودر رختخواب خود بخوابى ومن در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضى گـردد. وخدیجه هر روز چـند نوبت از مفارقت آن حضرت مى گـریست وچـون چـهل روز تمام شد جبرئیل بر آن حضرت نازل شد وگفت : اى محمد صلى اللّه علیه وآله وسلّم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند که مهیّا شوبراى تحفه وکرامت من ، پس ناگاه میکائیل نازل شد وطبقى آورد که دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشیده بودند ودر پـیش ‍ آن حضرت گذاشت وگفت : پروردگار تومى فرماید که امشب بر این طعام افطار کن و حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام گفت که هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شد مرا امر مى کرد که در را مى گشودم که هرکه خواهد بیاید وبا آن حضرت افطار نماید، در این شب مرا فرمود که بر دَرِ خانه بنشین ومـگـذار کسى داخل شود که این طعام بر غیر من حرام است ؛ پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود ودر میان آن طبق از میوه هاى بهشت یک خوشه خرما ویک خوشه انگور بود وجامى از آب بهشت ، پـس از آن میوه ها تناول فرمود که سیر شد واز آن آب آشامید تا سیراب شد وجبرئیل از ابریق بهشت آب بر دست مبارکش مى ریخت ومیکائیل دستش را مى شست واسرافیل دستش را از دستمال بهشت پاک مى کرد وطعام باقیمانده با ظرفها به آسمان بالارفت . وچون حضرت برخاست که مشغول نماز شود جبرئیل گفت که در این وقت نماز ترا جایز نیست (معلوم است که مراد نمازهاى نافله ومستحبّى است نه نماز فریضه چه داءب نبى وامام بر آن است که نماز را مقدم بر افطار مى دارند) باید که الحال  به منزل خدیجه روى وبا او مضاجعت  نمائى که حق تعالى مى خواهد که در این شب از نسل توذریه اى طیّبه خلق نماید. پس آن حضرت متوجّه خانه خدیجه شد وخدیجه گفت که من با تنهائى الفت گرفته بودم وچـون شب مى شد درها را مى بستم وپرده ها را مى آویختم ونماز خود را مى کردم ودر جامه خواب خود مى خوابیدم وچراغ را خاموش مى کردم در این شب در میان خواب بودم که صداى دَرِ خانه را شنیدم ، پرسیدم که کیست در را مى کوبد که به غیر محمد صلى اللّه علیه وآله وسلّم دیـگرى را روا نیست کوبیدن آن ؟ آن حضرت فرمود: اى خدیجه ! باز کن در را که منم محمد صلى اللّه علیه وآله و سلّم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنیدم از جا جستم ودر را گشودم و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده خوابیدن مى نمود آب مى طلبید و وضوء تجدید مى کرد ودورکعت نماز به جا مى آورد وداخل رختخواب مى شد و در این شب مبارک سحر هیـچ یک از اینها نکرد وتا داخل شد دست مرا گرفت وبه رختخواب برد وچون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه را در شکم خود یافتم
5-هدیه الهی خدیجه سلام الله علیها به خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله
زید بن حارثة بن شُراحیل الکَلْبى ، و او همان است که در زمان جاهلیت اسیر شد حکیم بن حزام او را در بازار عُکاظ از نواحى مکّه بخرید از براى خدیجه آورد؛ خدیجه ـ رضى الله عنهاـ او را به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم بخشید. حارثه چون این بدانست خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم آمد و خواست تا فدیه دهد و پسر خود را برهاند، حضرت فرمود: او را بخوانید و مختار کنید در آمدن با شما یا ماندن به نزد من ؛ زید گـفت : هیچ کس را بر محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلم اختیار نکنم ! حارثه گفت : اى فرزند! بندگى را بر آزادگى اختیار مى نمائى و پدر را مهجور مى گذارى ؟ گفت : من از آن حضرت آن دیده ام که ابدا کسى را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد. چون حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم این سخن از زید شنید او را به حجر مکّه آورد و حضّار را فرمود: اى جماعت ! گواه باشید که زید فرزند من است ، ارث از من مى برد و من ارث از او مى برم . چون حارثه این بدید از غم فرزند آسوده گشت و مراجعت کرد. از آن وقت مردم او را زید بن محمد صلى اللّه علیه و آله و سلّم نام کردند. این بود تا خداوند اسلام را آشکار نمود و این آیه مبارکه فرود شد: (ما جَعَلَ اَدْعِیآءَکُمْ اَبْنآءَکُمْ..) چـون حکم برسید فى قَوْلِهِ تعالى : (اُدْعُوهُمْ لابائهِمْ) که فرزند خوانده را به اسم پدرش ‍ بخوانند، این هنگام زید بن حارثه خواندند و دیگر زید بن محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم نـگـفتند.
6-موت أسود خدیجه سلام الله علیها
حضرت آیت حق علامه حسن زاده آملی روحی فداه می فرمایند:
تحمل آزار و رنج مردم  صبر در مقابل مردم و کارهای مردم می دانید که چه مشکل است، همسایه؛ همکار؛ رقیب و مشکلات دیگر
 این تحمل و اذای و رنج مردم صبر در مقابل اینها خیلی مشکل است و  چه مشکلات پیش می آید برای انسان قدمی برمی داریم رفیق دوست معاشر آشنا است برادر ایمانی است  وبعد می بینید که چه بلا ها و زخم زبانها  سر برآورده تحمل این مقام را در اصطلاح مقامات انسانی علمای علم الریاضه تعبیر (موت أسود) کرده اند.
   چون خدیجه اختیار مزاوجت حضرت رسالت صلى اللّه علیه وآله وسلّم نمود، زنان مکّه از عداوتى که با آن حضرت داشتند از او هجرت  نمودند وی را سلام نمى کردند ونمى گذاشتند که زنى به نزد او برود، پـس خدیجه را به این سبب ، وحشتى عظیم عارض شد و چون درد زائیدن در خود احساس کرد به سوى زنان قریش ‍ وفرزندان هاشم کس فرستاد که نزد اوحاضر شوند؛ ایشان در جواب اوفرستادند که فرمان ما نبردى وقبول قول ما نکردى و زن یتیم ابوطالب شدى که فقیر است و مالى ندارد ما به این سبب به خانه تونمى آئیم ومتوجّه امور تو نمى شویم . خدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید.
 ایمان راسخ ام الفاطمه سلام الله علیها که کوه را ماند نه کاه را تاب تحمل این رنج ها را داشت و در این منزل موت أسود باسربلندی به مقام رضا سید.
رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ              خاک گله توتیای چشم گرگ

7-انا عند المنکسرة قلوبهم
در حدیث قدسى آمده است که ((انا عند المنکسرة قلوبهم )) ره یافته گان وصال دل شکسته هایى اند که سلاحشان را ناله و آه تشکیل مى دهد ((و سلاحه بکاء)) 
شیخ بزرگوار عارف سعدی می گوید که :
اى که ز دیده غائبى در  دل ما   نشسته اى                  حسن تو جلوه مى کند این همه پرده بسته اى
گر به جراحت و الم دل بشکسته اى چه غم                    مى شنوم که دم به دم پیش دل شکسته اى

دست گیری و دلجویی خداوندگار را از  این دلشکسته خاتم  الانبیاء در دو موطن می توان یافت
الف )عند الحمل
چـون به حضرت فاطمه علیهاالسّلام حامله شد فاطمه در شکم با اوسخن مى گـفت ومونس اوبود واورا صبر مى فرمود، خدیجه این حالت را از حضرت رسالت پنهان مى داشت ، پس روزى حضرت داخل شد شنید که خدیجه سخن مى گوید با شخصى وکسى را نزد اوندید فرمود که اى خدیجه با که سخن مى گوئى ؟ خدیجه گفت : فرزندى که در شکم من است با من سخن مى گوید ومونس من است ! حضرت فرمود که اینک جبرئیل مرا خبر مى دهد که این فرزند دختر است و اواست نسل طاهر بامیمنت وبرکت وحق تعالى نسل مرا از اوبه وجود خواهد آورد، واز نسل اوامامان وپیشوایان دین به هم خواهند رسید وحق تعالى بعد از انقضاى وحى ، ایشان را خلیفه هاى خود خواهد گردانید در زمین . وپیوسته خدیجه در این حالت بود تا آنکه ولادت فاطمه زهرا علیهاالسّلام نزدیک شد.
ب)عند الوضع
خدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید در این حالت ناگاه دید که چهار زن گندم گون بلند بالانزد اوحاضر شده وبه زنان بنى هاشم شبیه بودند، خدیجه از دیدن ایشان بترسید، پـس یکى از ایشان گـفت که مترس اى خدیجه که ما رسولان پـروردگـاریم به سوى تو؛ وما ظهیران توئیم ، منم ساره زوجه ابراهیم علیه السّلام ودوّم آسیه دختر مزاحم است که رفیق توخواهد بود در بهشت وسوم مریم دختر عِمران است وچـهارم کُلثوم خواهر موسى بن عمران است وحق تعالى ما را فرستاده است که در وقت ولادت نزد توباشیم وترا بر این حالت معاونت نمائیم . پس یکى از ایشان در جانب راست خدیجه نشست ودیـگـرى در جانب چپ وسوم در پیش رو وچهارم در پشت سر، پس حضرت فاطمه علیهاالسّلام پاک وپاکیزه فرود آمد وچون به زمین رسید نور او ساطع گردید به مرتبه اى که خانه هاى مکّه را روشن گردانید ودر مشرق ومغرب زمین موضعى نماند مگر آنکه از آن نور روشن شد وده نفر از حورالعین به آن خانه درآمدند وهر یک اِبْریقى وطشتى از بهشت در دست داشتند وابریقهاى ایشان مملوبود از آب کوثر، پس آن زنى که در پیش روى خدیجه بود جناب فاطمه علیهاالسّلام را برداشت وبه آب کوثر غُسل یا شست و شوداد ودوجامه سفیدى بیرون آورد که از شیر سفیدتر واز مُشْک وعَنْبَر خوشبوى تر بود وفاطمه علیهاالسّلام را در یک جامه از آن پیجید وجامه دیگر را مقنعه اوگردانید پس اورا به سخن درآورد، فاطمه سلام الله علیها گفت :
اَشْهَدُ اَنْ لااِلهِ اِلا اللّهُ وَاَنَّ اَبی رَسُولُ اللّهِ سَیِّدُ الاَنْبیاءِ وَاَنَّ بَعْل ی سَیِّدُ الاَوْصِیاءِ وَوُلْدی سادَةُ الاَسْباطِ.
یعنى گـواهى مى دهم به یـگـانـگـى خدا وبه آنکه پـدرم رسول خدا سید پـیغمبران است وشوهرم سید اوصیاء پیغمبران است وفرزندانم سادات فرزندزاده هاى پیغمبران است . پـس بر هر یک از آن زنان سلام کرد وهر یک را به نام ایشان خواند، پس آن زنان شادى کردند وحوریان بهشت خندان شدند ویکدیگر را بشارت دادند به ولادت آن سیّده زنان عالمیان .
 ودر آسمان نور روشنى هویدا شد که پیشتر چنان نورى مشاهده نکرده بودند، پـس آن زنان مقدّسه با خدیجه خطاب کردند وگفتند: بگیر این دختر را که طاهره ومطهّره است پـاکیزه وبا برکت است ، حق تعالى برکت داده او را ونسل اورا، پـس خدیجه آن حضرت را گـرفت شاد وخوشحال وپـستان خود را در دهان اوگذاشت ، پس فاطمه علیهاالسّلام در روزى آن قدر نموّ مى کرد که اطفال دیـگـر در ماهى نموّ کنند ودر ماهى آن قدر نموّ مى کرد که اطفال دیگر در سال نموّ کنند.
8-وفات خدیجه سلام الله علیها
و در سال 6213 وفات ابوطالب و خدیجه رضى اللّه عنهما واقع شد. امّا ابوطالب ، پـس وفاتش ‍ در بیست و ششم رجب آخر سال دهم بعثت اتفاق افتاد. حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم در مصیبت او بـگـریست و چـون جنازه اش را حمل مى کردند آن حضرت از پیش روى جنازه او مى رفت و مى فرمود:
اى عمّ، صله رحم کردى و در کار من هیچ فرونگذاشتى خدا تو را جزاى خیر دهد.
و بعد از سه روز و به روایتى سى وپنج روز، وفات حضرت خدیجه رضى اللّه عنها واقع شد و رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم او را به دست خویش در (حَجُون )(165)مکّه دفن کرد و بعد از وفات ابوطالب و خدیجه رضى اللّه عنهما چـندان غمناک بود که از خانه کمتر بیرون شد و از این روى آن سال را عامُ الْحزْن نام نهاد.

9-خدیجه سلام الله علیها جدول وصول به قلب حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه
   پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:
الارواح جنود مجنّدة، فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف
ارواح مانند سپاهیان منظّم اند، روحهاى آشنا با یکدیگر الفت گیرند و روحهاى نا آشنا و بیگانه در اختلافند.
و باید دانست که آشنایی روح ها با هم به وجود مناسبت ها بین خودشان است هیچگاه با بروز دادن اعمالی که با جان انسانی دیگر بیگانه است و ای بسا که در تضاد است نمی توان به قلب او راه پیدا کرد .
مسیر دلها گشاده است برای قلب های آشنا و انس گرفتن قلب ها به دست خدا است با مال می توان  بدن ها را کنار یک دیگر جمع کرد اما  انس گرفتن و الفت گرفتن دلها میان دل ها به دست خداست در دفتردل می خوانیم :
به بسم الله الرحمن الرحیم است                       دلى با دل حمیم است و صمیم است
چو ارواحندا خلق دسته دسته                           همى پیوسته هستند و گسسته
دلى را با دلى پیوسته بینى                                دلى را از دلى بگسسته بینى
وآشنایی دل ها در گرو ایجاد مناسبات است و هنگامی که جدول وجودی دو انسان به هم مرتبط شد اگر ارتباط مستقیم دشوار شد آن شخص دیگر کانال خوبی برای ارتباط است.
 این مساله را ما در عرف عام مردم هم می بینیم که می گویند باید دید رگ خواب فلانی در دست کیست ؟یعنی چه کسی به قلب آن شخص نفوذ دارد و شخص از او متاثر می شود .یا باید دید که این جان از به  مطلبی به چه کاری اشتیاق نشان می دهد و با انجام آن کار و جلب اشتیاق او به قلب او وارد شد اگر به کتاب فرج بعد از شدت نگاه بفرمایید می بینید که یک طلبه که در کاروان حاجی های مکه بود هنگامی که راه زنان به قافله تازیدند چه طور در بحر رئیس دزدها رفت و هنگامی که او را دوست دار ادبیات و اشعار عرب یافت بدین وسیله از مهلکه رهایی یافت . هر چند پیوستگی دل ها بالاتر از این مصداق ها است ولکن این مصداق ها هم رشحه ای از آن حقیقت است .
غرض از ایراد این نکته آن است که راه وصول به قلب عظیم الشان حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله از کانال وجودی حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بسیار هموار است تا آنجا که  پبامبر صلی الله علیه و آله پیوسته از او یاد می کرد و می فرمود خدیجه و کجا مانند خدیجه یافت می شود؟ و هیچگاه نمی شد که از خانه بیرون رود جزآنکه خدیجه را یاد می کردو ستایش و مدح او می نمود و سپاسگذاری و به خاطر محسود واقع نشدنش  یادآوری مقام خدیجه را پنهان نمی نمودتا اینکه یکی از قرین های پیامبر را رشک و حسد گرفت و گفت خدیجه پیر زنی بیش نبود در صورتی که خداوند بهتر از او بهره تو کرده
حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله  بعد از شنیدن این سخن بسیار غضبناک شدند و فرمودند به خدا سوگند خداوند بهتر از او زنی به من نداده است و....و بعد از آن این زن متوجه شد که خدیجه سلام الله علیها خط قرمز خاتم النبیا ء است و نیاید به حریم خدیجه واردشد.و از آن به بعد هر گاه می خواست حضرتش به او توجهی کند سخنش را با نام خدیجه شروع می کرد  
بر اساس مطالب فوق سلاک الی الله تعالی از این ستاره درخشان قلب حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه غفلت نورزند و با توجه به آن ذات نوری به قلب خاتم الانبیاءکه قلب آفرینش است توجه کنند و از ثمرات آن خوشه چینی کنند
سلام ما به حضرت خدیجه                      به مشکاة و سراج هر مدیحه
سلام ما بدان اهل ولایت              سلامی در خور نور ولایت
والسلام علیکم و رحمة الله
شهر الله مبارک 1431 مصادف 13شهریور1389
پادگان سپهبد رشید اسلام مالک اشتر نخعی قدس سره
بنده پروردگار سید مرتضی حسینی کمال آبادی


 
مقاله بایسته های حکمت آموزی چاپ فرستادن به ایمیل
تاریخ:91/6/14---ساعت: 5:20 عصر

بایسته‌های حکمت اندوزی
سید مرتضی حسینی کمال آبادی
چکیده
دراین مقاله سخن از بایسته‌های حکمت آموزی است.ضرورتی که هر چه مورد واکاوی قرار گیرد، بسان نقشه‌ای نوآموزان را   از مسیر‌های انحرافی دور نگه می‌دارد و امید به پویایی حکمت را در دل‌ها شکوفا می‌کند.
در این مقام ده بایسته مورد واکاوی قرارگرفته که عبارتند از:
1-ضرورت استاد، ابتلای شاگرد به استاد کم مایه و غیر مسلط به کار خود یکی از درد‌های بی‌درمان است که مصادیق آن نادر و کمیاب نیست لذا بایسته است که حکمت آموز پروریده سایه حکیمی استاد دیده و کتل طی کرده باشد .
2-حشر با یک رساله کوچک حکمی که شریان‌های اصلی آن علم را به دست انسان دهد‌ و رقیقت تمام سطوح آن رشته‌ی علمی باشد تا متعلم بعد از عمری ریاضت علمی نیز آن حقیقت را در این رقیقت بیاید.
2و3-اهتمام به اصطلاحات و اطلاقات آن، اصطلاحات زبان آن رشته علمی است و آنکه زبان قومی را نداند در فهم مراد آنها بماند و گاه شود که اندیشوران در فراز و فرود مباحث علمی،در اوج مفاهمه خویش از یک اصطلاح معانی گوناگونی را در مقام‌های متفاوت اراده کنند.این مهم برای نوآموزان؛روشن نیست،از این روی اهتمام بدان از اصولِ در ره یافت به مراد حکما است و کوتاهی در فراگیری اطلاقات انسان را از فهم مراد دور می‌کند.
4- قواعد فلسفی، از چنان عمومیت و کلیتی برخوردارند که نسبت به سایر مسائل عام حکمی نسبت صغری به کبری را دارند     اهتمام خاص در فهم و برهان و تطبیقات این قواعد در ره یافت به مراد حکما تاثیر به سزا دارد.
5-تبدیل قیاس های مضمر و ضمیر به غالب منطقی، پیدا کردن استدلال‌های علما در هر علم- که غالباً به صورت قیاس مضمر در عبارات آمده- از اصول در تحصیل است.هنگامی که این مهم صورت گرفت إنسان اولاً به مراد مستدل و ثانیاً به قوت و ضعف سخن وی پی می‌برد.
6-تراث حکمی، شناخت کتاب‌های اصیل و ارتباط با آنها در هر رشته‌ای لازمه جدا ناپذیر تحصیل است .عدم شناخت و ارتباط با منابع اصلی علوم باعث روی‌آوردن به کتاب‌های دسته دوم و سوم می شود که معمولا از ضعف وبی انضباطی در امان نیستند،می‌شود لذا از این غذاهای کم بنیه قوتی حاصل نمی‌شود.
8-فهم مراد حکما، قله اندیشه‌های حکیمان و عارفان بلند‌تر از آن است که هر عجولِ سطحی نگری بدان رسد. از این روی تثبت به کار آوردن در فهم مراد حکما از اصول در تحصیل است. انسان هنگامی به فهم مراد دیگران می رسد که در افق نظر او قرار گیرد و گرنه در پس الفاظ و عبارت که روزنه‌ای برای بیان واقع هستند،می‌ماند. افق دید حکما تهذیب نفس بوده است.
9-عدم توقف در مراد حکما، نباید در فراز و نشیب عبارات کشف و شناخت واقعیت (هدف اصلی)را گم کنیم و در برابر اشخاص نامدار و کتاب‌های پر حجمی که قرن‌ها مورد توجه بوده‌اند،توان عقلی خویش را ناتوان بگیریم،که در این صورت عملاً راه را برای انحراف ذهن از واقعیت هموار کرده‌ایم.
10- پرهیز از تشت، با قبول وجود اندیشه‌های مخالف باید حقیقت را در فضایی دور از تشتت جستجو کرد تا حقیقت دستخوش اغراض نفسانی نگردد‌.باید فضایی کاملا علمی رقم بزنیم وبه محک برهان ‌عقلی و نقلی اندیشه‌های گوناگون را بسنجیم از این روی یکی از بایسته های تحصیل حکمت پرهیز از ورود و دامن زدن به بحث‌های جدلی متشتت است.
واژگان کلیدی: استاد،وجیزه،اصطلاحات،اطلاقات،قواعد،قیاس،تراث،تثبت،توقف،تشتت
مقدمه
منت خدای را عزوجل که عقل را سنجه معرفت و دالان وصول به واقع قرار داد.حکیمان را به منّة تعقل،اشتداد وجودی بخشید تا روحِ در کالبد تاریخ باشند.
تدبیر در تحصیل حکمت،از اموری است که در کمال انسان نقش بنیادین دارد.تحصیلات حکمی گردنه صعب العبوری است که هزار هزار به قصد عبور از آن به راه  می‌افتند،ولی تک تک به پیوند پیروزی نائل می‌آیند لذا سخن گفتن از بایسته‌های حکمت آموزی ضروری است.این مهم هر چه مورد واکاوی قرار گیرد و زوایای مختلف خود را به نوآموزان حکمت نشان دهد،ایشان به آسانی خرسنگ های مسیر را کنار می زنند و امید به پویایی حکمت را در دل ها شکوفا می کنند. بر این اساس در این مقاله،در صدد بیان بایسته‌های حکمت‌آموزی هستیم که به اندازه اهمیت آن، بدان پرداخته نشده است .
بایستة یکم:استاد
نوآموز فلسفه را حکیمی باید که ذهن او را به دقت‌های عقلی و خروج از تسامحات عرفی دقیق و بعد از آن به اصطلاحات و ابواب حکمت شیاربندی کند.
استاد حکیم،سرمایة معرفت و همای سعادتی است که حق تعالی به واسطة او انوار تابناک حکمت را به طالب آن،افاضه می‌کند و طیّ طریق بدون آن ریشخندی شهر و روستا را به دنبال دارد.
بر این اساس در انتخاب استاد دقت کامل به کار بند و از درس گرفتن از کسانی که خود محضر حکیمی را إدراک نکرده‌اند و یا خود نوآموزی در مسیراند و هنوز جانشان به پتک تعقل صیقل نیافته بپرهیز و بدان که هوشمند آن است که گوشش به مقالت هر کس آلوده نباشد.
گاه دیده می‌شود که اشخاصی درس حکمت برگزار می کنند اما در حقیقت در پی خود پروری هستند نه شاگرد پروری،آنچه محور کار است مصلحت گوینده است نه آنچه برای شنونده ضرورت دارد. در این کلاس‌ها درس بدایة الحکمة در طول نه ماه بیش از دو مرحله پیش روی ندارد و دوره آن به چهار سال می‌رسد،مباحث مطول را در بدون داشتن متن درسی،طرح می کنند و یحسبون أنهم یحسنون صنعا
حکایتی را  از زبان مبارک یگانه دهر آیت الله حسن زاده آملی روحی فداه  بشنو که فرمود:
هنگامی که خواستم شفا را دو درسه بخوانم از جناب استاد علامه شعرانی پرسیدم که آیا اجازه می دهید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی بخوانم؟در جوابم فرمود :این آقا از خارج حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نمی‌باشد طلبه باید نزد ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند خیلی خوب است  . 
متعلم باید از روی کتاب و انس با عبارات دقیق،حکمت بیا‌موزد نه آنکه با سخنرانی و منبر،طالب فراگرفتن باشد.
در اینجا مناسب است که به نقل خاطره از درس شرح حکمت منظومه بپردازم که در آنجا حضرت استادمان مدظله دانش پژوهان را از مشغول شدن به تعلیقه مرحوم حکیم میرزا مهدی مدرس آشتیانی  قدس سره بر حذر می‌داشتتند چرا که بسیاری مطالب و آن ریزش باران حکمت از جان آن حکیم الهی قلم را به  توضیح و بیان گسترده حکمت کشانده و متعلم را پریشان می‌کند.در مقابل به خواندن شرح درر الفوائد فی غررالفرائد تألیف آیه الله حاج شیخ محمدتقی آملی رضوان الله علیه تشویق ترغیب می نمودند که به علت اختصار و رساندن متعلم به مقصود مغتنم می‌باشد .
 در این هنگام است که به جای آنکه مطالب در محصل غرق شود وی در مطالب دست و پا می‌زند؛از این روی به جای توحّد و إحاطه بر مطلب، بیماری اضطراب بر وی عارض می گردد و می دانیم که نفس مضطربه به جایی نمی‌رسد.
به فرموده استاد آشتیانی: ابتلای شاگرد به استاد کم مایه و غیر مسلط به کار خود یکی از درد‌های بی‌درمان است که مصادیق آن نادر و کمیاب نیست.اولیای امور باید به این امر توجه بیشتری مبذول دارند.
   




بایسته دوم: وجیزه
وجیزه به معنی رساله کوچکی است که شریان‌های اصلی آن علم را به دست انسان می‌دهد‌.این رسائل که به دست استوانه‌های علوم نوشته می‌شوند چنان اند که رقیقت تمام سطوح آن رشته‌ی علمی هستند ومتعلم بعد از عمری ریاضت علمی آن حقیقت را در این رقیقت می‌یابد.
باید دانست که چنین کتابی مایه خوض در معارف عقلی را فراهم می‌آورد و گرنه دست یازیدن به کتاب‌های مفصل در حکم آن است که ناوارد به شنا کردن خود را به اقیانوس؛دراندازد.آیا جز خفگی ارمغان دیگری دارد؟
وجیزه‌ها سرمایه‌های گرانبهایی هستند که تسلط بر آنها کلید فتح آن علم است،این رسائل دریای موّاج و متلاطم علوم را آرام و آن اسب وحشی را رام نموده و طالب علم؛ با ملکه نمودن آن وجیزها از گزند موریانه دانش(فراموشی) در امان می‌ماند.  
بدایة الحکمه و نهایة‌الحکمة به خامه حکیم قدوسی علامه طباطبایی قده دو وجیزه گرانبها و بزرگ خدمتی به سلّاک حکمت متعالیه می‌باشد.
بایسته سوم:اصطلاحات
هر دانشی برای خود اصطلاحات ویژه‌ای دارد که استاد و دانشجویان برای رساندن مراد،از آن کمک می‌گیرند.فایده کاربرد اصطلاح آن است که مفهوم گسترده‌ای به وسیله یک لفظ به دیگری منتقل می‌گردد. هیچ دانشی خالی از اصطلاح نبوده و متخصصان همه دانش‌ها به منظور تشریح افکار و نظریات خود اصطلاحاتی وضع می کنند، از این جهت لازم است که دانشجو قبل از ورود به علم از اصطلاحات آن إجمالا آگاه شود تا در أثنای تدریس دچار ابهام نشود.
اصطلاحات زبان آن رشته علمی است و آنکه زبان قومی را نداند در فهم مراد آنها بماند.
عدم اهتمام نوآموزان حکمت به مصطلحات باعث آن می شود که مسیر ار برای خود چند برابر کنند أما اگر بدانند که در یک مسیر عادی تحصیل نیمی از عمر خود را در فرا گرفتن و به خاطر سپردن اصطلاحات می‌گذرانند ،با کوتاهی در این مهم مسیر را برای خود چند برابر نمی کنند بلکه از آن طرف اهتمام ویژه خود را بدان مهم معطوف می‌کنند.
حشر با اصطلاحات به این است که اوّلاً در فهم آن بکوشد و در مرتبة بعدی آن مفهوم را حفظ کند و در نهایت آن محفوظ را تکرار نمایند تا آن مکرر ملکه انسان شود.
بایسته چهارم:اطلاقاتِ مصطلحات
اندیشوران در فراز و فرود مباحث علمی،در اوج مفاهمه عالی خویش که در پرتو اصطلاحات بدست آورده‌اند،گاه شود که از یک اصطلاح معانی گوناگونی را در مقام‌های متفاوت اراده کنند.این مهم اگر برای ایستادگان در قله روشن باشد،برای سالکان در دامنه؛روشن نیست،از این رو به یک معنی خو گرفته،و چنین توهم می کنند که چون اکسیری است که در هر مقام بتوانند از آن معنی پی به مراد حکما برند.حال آنکه چنین نیست و کوتاهی در فراگیری اطلاقات انسان را از فهم مراد دور می‌کند.
براین اساس همانطور که اهتمام ویژه به ملکه نمودن اصطلاحات دارد به کار بردهای گوناگون آن نیز توجه خاص مبذول دارد.
کاربردهای مختلف الفاظی چون قوه ،صورت  و.... دامنه وسیعی در فلسفه دارد.
یکی از دست‌آوردهای حرکت عظیم حکمای اسلامی  جعل اصطلاح‌های وافی به مقصود در این علم است و در این وادی برای نوآموزان و متوسطان کتاب های خوبی نوشته شده که از آن جمله می توان از کتاب‌های زیر نام برد:
1-مصطلحات فلسفی بدایه و نهایه الحکمه به قلم علی شیروانی
2-اصطلاحات فلسفی ملاصدرا به قلم سید جعفر سجادی
3-فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق به قلم سید محمد خالد غفاری
بایسته پنجم:قواعد فلسفی
فلسفه اولی علمی است که همه هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می دهد و درباره کلی ترین مسائل آن به بحث و بررسی می‌پردازد و بدین جهت است که مسائل فلسفه اولی را کلی ترین مسائل هستی تشکیل می‌دهد ولی در عین اینکه عموماً مسائل فلسفه اولی دارای کلیت و عموم هستند برخی مسائل وجود دارد که دایرة عمومیت و کلیت آنها به مراتب وسیع تر از سایر مسائل است این گونه مسائل را می‌توان تحت عنوان قواعد فلسفی مورد بحث و بررسی قرار داد،این قواعد معمولا از چنان عمومیت و کلیتی برخوردارند که می توانند نسبت به سایر مسائل دارای حکم زیربنا و نقش سازنده باشند.        اهتمام خاص به این قواعد که در کبریات قیاس‌ها واقع می‌شوند،در ره یافت به مراد حکما تاثیر به سزا دارد تا آنجا که فرموده‌اند:  کمال النفس فی سباحة بحار الکلیات
تسلط به قواعد را در سه مرتبه پیگیری کنید1-معنی قاعده2-برهان قاعده3-تطبیقات قاعده
به عنوان مثال قاعده حکم الأمثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد را مورد بررسی قرار میدهیم.
الف)معنی قاعده:این قاعده یعنی اشیاء همانند،دارای حکم واحدمی‌باشند.اعم از اینکه آن حکم به طور ایجاب باشد یا به طور سلب.
ب)برهان قاعده:مقدمه یکم:اگر ماهیتی به حکمی محکوم شود که در مورد به ایجاب است و در مورد دیگر سلب،مستلزم اجتماع نقیضین است. مقدمه دوم:اجتماع نقیضین محال است. نتیجه:پس آنچه موجب آن می شود نیز محال است.
تطبیقات قاعده: مسئله تقدم ارواح بر ابدان ،مبحث نفی شریک از حق تعالی و اثبات وحدت إله
یکی از بهترین نوشته‌ها در این زمینه کتاب قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی اثر غلامحسین ابراهیمی دینانی است.    دراین تحقیق؛بیشتر آثار فلاسفه و متکلمین اسلامی مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته و محصول آن پژوهش‌ها به صورت رساله‌ای شامل یکصد قاعده فلسفی گرد آمده است.
*طرحی برای تمرین
برای حفظ و ملکه کردن اصطلاحات و قواعد فهرست مصطلحات و قواعد را از کتاب‌های معرفی شده استخراج کنید و به صورت دفترچه‌ای جیبی همراه داشته باشید و هر وقت خوش که دست داد از خویش معانی اصطلاحات و مراد قواعد را طلب کنید و اگر به مشکل برخورد نمودید با مراجعه رفع مشکل کنید.
بایسته ششم:تبدیل قیاس‌های مضمر و ضمیر به صورت منطقی
انسان‌ها در بیشتر گفتارشان قیاس بکار می‌برند ولی بدان توجهی ندارند و در این قیاس‌ها به غالب منطقی ملتزم نمی‌باشند از این روی گاه شود که یکی از دو مقدمه یا خود نتیجه را حذف می‌کنند- و این نیست مگر به خاطر اعتماد وضوح محذوف یا تکیه بر زیرکی مخاطب یا غفلت گوینده- و گاه شود که نتیجه را قبل از مقدمات ذکر می‌کنند یا ترتیب منطقی بین مقدمات را رعایت نمی‌کنند، از این روی گاه شود که برگردان این قیاس‌ها به غالب منطقی دشوار می‌شود.
در اصطلاح منطق به قیاسی که نتیجه یا یکی از مقدمه‌های آن حذف شده باشد «قیاس مضمر» و به قیاسی که کبرای آن حذف شده «قیاس ضمیر» می‌گویند.
از این رو پیدا کردن استدلال‌های علما در هر علم- که غالباً به صورت قیاس مضمر در عبارات آمده- از اصول در تحصیل است.هنگامی که این مهم صورت گرفت إنسان اولاً پی به مراد مستدل می‌برد و ثانیاً به قوت و ضعف سخن وی آگاه می‌شود.
به عنوان مثال در فصل اول قوه و فعل «بدایة‌ ‌الحکمة» در برگردان برهان بر قاعده«کل حادث زمانی مسبوق بقوة الوجود» شارحین به مشکل برخورد کرده‌اند گروهی هنگامی که آن را به غالب منطقی باز می‌گردانند،در آن مغالطه«اشتراک اسم»بین امکان خاص و امکان استعدادی را می‌بینند. اما برخی دیگر با دو مرحله و دو کاوشی کردن استدلال از اشکال رهیده‌اند.
از جمله کتاب‌هایی که امروزه مورد استقبال‌ قرار گرفته است شرح فارسی اسفار به نام «رحیق مختوم»  است.یکی از عمده دلیل‌های این استقبال تبیین براهین به صورت قیاس منطقی در این کتاب می‌باشد.
بایسته هفتم: تراث حکمی
شناخت کتاب‌های اصیل و ارتباط با آنها در هر رشته‌ای لازمه جدا ناپذیر تحصیل است .عدم شناخت و ارتباط با منابع اصلی علوم باعث استفاده کردن انسان از کتاب های دسته دوم و سوم می شود که معمولا از بی انضباطی در امان نیستند از این روی موفقیت هم حاصل نمی شود.
حرف شیخ‌رئیس و شیخ‌اشراق و ملّاصدرا و ابن‌عربی را باید از قلم خودشان فرا گرفت نه از پس فهم دیگران.این واسطه گیری در فهم باعث عدم قوت در به دست آوردن مراد حکما از کلام خودشان می‌شود و ریشخندی شهر و روستا را در پی دارد.
خود جناب صدرالمتالهین که صدر نشین قله تعالی حکمت است در وهله اول شاگرد خوبی برای تراث پیش از خود بوده است وی با کار کردن و نوشتن حواشی بر «الهیات‌شفا» بوعلی و حواشی بر «شرح حکمة‌الاشراق» و...از قلم حکما پی به مراد آنها برد و بعد از آن به پالایش و ترمیم کلمات آنها همت گماشت.
از این روی نوآموز حکمت باید با تراث فلسفی زندگی کند و به استفاده از آنها و پالایش آنها بپردازد و خود این بهره‌ بردن‌ها و نوشتن حواشی بر آنها خود در زمره تراثی است که باید حفظ کنیم و تراث داری بنماییم .
اما تراث شناسی فلسفه اسلامی خود موضوع گفتاری دیگر است که در خور مقام نیست.




بایسته هشتم: فهم مراد حکما
الف) اصل تثبت
هر چند سرادق بصیرت فراگیرتر از آن است که سالکی تمام آن را در نوردد،أماقله قاف اندیشه‌های حکیمان و عارفان نیز بلند تر از آن است که هر پشه ای بدان رسد.
از این روی تاریخ فلسفه،أشخاصی را به یاد دارد که با اینکه عمر خود را در حالت انزوا و اعراض از مشتهیات نفسانی در گوشه حجره مدرسه و در حالت تجرد به سر برده‌اند و تا روزهای آخر عمر خود تدریس حکمت را رها ننمودند،اما در فهم مشکلات مباحث عرفانی و حکمت ذوقی و حکمت متعالیه بسیار عاجز بوده اند و اگر حواشی بر کتب درسی نگاشته اند بسیار سطحی و کم عمق نوشته‌اند. 
هنگامی که حال چنان کسانی چنین باشد حال کم همتان و کم دقتان چه خواهد بود؟
از این روی تثبت به کار آوردن در فهم مراد حکما از اصول در تحصیل است. اجازه دهید در این مورد به نقل واقعه‌ای از صاحب علم و عمل حضرت علامه ذوالفنون استاد حسن زاده آملی روحی‌فداه بپردازیم وآن اینکه:
   اینک برسر آنم که ....حکایتی از حالت دیرین خویش پیش کشم،شاید که برخی را سودمند افتد،و مایه آگاهی و هشیاری خواننده‌ای گردد،و آن اینکه:و درأثنای تدرّس و تعلّم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه‌ای سخت سهمگین ودژخیم بدگنشت و بدسرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده‌ام،و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد.
ریشه این شبهات و وسوسه‌ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور-علی صادعه الصلوة والسلام-بامسائل عقلی و عرفانی بوده است که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم،و از کثرت فکرت به خستگی و فرسودگی موحش و مدهش مبتلا گشته‌ام،و ازبسیاری سوال از محضرمشایخم:
آن عالمان دین به حق در سمای علم         سیاره و ثوابت والا‌گهر مرا
بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف إیذای خاطر و احتمال بدگمانی میرفت.
این وسوسه –چنانکه گفته‌ایم –موجب بدبینی به علوم عقلی و بیزاری از منطق وحکمت و عرفان شده است.
و لکن به رجاء اینکه لعّل الله یحدث بعد ذلک امراً در در درسها چیزی ابراز نمی کردم،واز تضرع وزاری اعاظم حکماء در نیل به فهم مسائل اندیشه می کردم-مانند گفتارصاحب اسفار در مساله اتحاد نفس به عقل فعال و استفاضه از آن فرمود:
   و قد کنا ابتهلنا إلیه بعقولنا و رفعنا إلیه أیدینا الباطنة لا أیدینا الداثرة فقط و بسطنا أنفسنا بین یدیه و تضرعنا إلیه طلبا لکشف هذه المسألة و أمثالها
تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک هلاک ،رهایی بخشید لطف الهی بود که خویشتن را تلقین می کردم به این که:        اگر امر دایر شود بین نفهمیدن و نرسیدن مثل تویی،و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلم ثانی ابونصر فارابی و شیخ رئیس ابوعلی‌سینا و شیخ اکبرمحی‌الدین بن عربی و استاد بشر خواجه نصیرالدین طوسی و ابوالفضائل شیخ بهایی و معلم ثالث میرداماد و صدرالمتالهین شیرازی،آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه اسطوانه‌های معارف؟          و همچنین خود را به یک سو قرار می دادم و اکابر دیگر علم را که از شاگردان به نام آن بزرگان بودند و نظایر آنان را به سوی دیگر،وسپس همان مقایسه را پیش می‌کشیدم وبه خودم تلقین می‌کردم.تا منتهی می‌شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزاین معارف بوده اند-رفع الله تعالی درجاتهم-باز خودم را به یک  جانب و آن حاملان ودایع علم و دین را به جانبی ،و همان مقایسه و تلقین را إعمال می کردم که تو أولایی به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟
نظیر مطلبی را که علامه شیخ بهایی درباره شیخ أجل صدوق که قایل به سهو النبی شده است ،فرموده است :هرگاه امر دایر شود بین سهو رسول و سهو صدوق،صدوق أولی بدان است.
از این مقایسه قدری دلم آرام می گرفت؟تا بارقه های الهی چون نجم ثاقب برآسمان دل طارق آمد،ودر پناه رب ناس از وسواس خناس نجات یافتم ففاض ثم فاض.وکأن کلام کامل و سخن دلپذیر  صاحب اسفار ذکر قلبی شدکه:        
   حاشى الشریعة الحقة الإلهیة البیضاء أن تکون أحکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریة و تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة.
و چون در رحمت رحیمیه بر روی ما گشوده شده است به علم الیقین بلکه به عین الیقین و بالاتر به حق الیقین و فراتر به برد الیقین،مطالب سهل ممتنع عقلی و عرفانی را رموزی یافته‌ایم که پی برده‌ایم اشارات به کنوزی اند.آری به آسانی نادانی به دانایی نمی رسد و بسیارسفر باید تا پخته شود خامی.
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس             که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
ب)افق نگاه حکما
انسان هنگامی به فهم مراد دیگران می رسد که در افق نظر او قرار گیرد و گرنه در پس الفاظ و عبارت که روزنه‌ای برای بیان واقع هستند،می‌ماند.
افقی که نگاه حکما بدانجا معطوف بوده را می توان از تعریف هایی که برای حکمت نموده اند دریافت چرا که  تعریف‌هایی که برای حکمت ارائه داده‌اند بیشتر براساس علت غایی بوده است از این روی این مقام، بزنگاه دقت در افق نگاه آنان به شمار می رود. از این روی بسیار جا دارد که مرور بر تعاریفی از این قبیل بنماییم.
1- الفلسفة: معرفة الانسان نفسه
2-الفلسفة: استکمال النفس الانسانیة بمعرفة حقائق الموجودات علی ما هی علیها،و الحکم بوجودها تحقیقاً بالبراهین لا أخذاً بالظن والتقلید بقدر الوسع انسانی.
3-الفلسفة: خروج النفس الی کمالها الممکن فی جانبی العلم و العمل
4-الفلسفة : المقام المحمود]و[ هو إدراک الاشیاء بنحو الشهود
5-الفلسفة:استکمال النفس الانسانیة بمعرفة نظم العالم نظماً عقلیاً علی حسب الطاقة البشریة لیحصل التشبه بالباری تعالی.
6-الفلسفة:معرفة الواجب و هو الاول
کمترین بهره‌ای که می‌توان از این تعاریف برد این است که فلسفة علم لفاظی نیست و حقایق تابع الفاظ نیست و آنچه مراد حکما است در اختلاف نسخ خطی و ان قلت و قلت‌های عبارتی در نمی‌آید،حکیم دنبال هیاهو نیست بلکه دنبال حق است ایشان گوش به فرموده حضرت وصی (ع) بوده اند که من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل بوده اند.
 براین اساس یکی دیگر از بایسته های حکمت تهذیب نفس و نگاه حکیمانه به حکمت داشتن است.

بایسته نهم: عدم توقف در فهم مراد حکما
باید دانست که فهم مراد حکما هر چند مقامی عالی است اما مقصد نمی‌باشد سرادق بصیرت فراگیرتر از آن است که سالکی تمام آن را در نوردد،آنان که بدین گمانند که پیشینیان کاری برای ما باقی نگذاشتند سخت در اشتباه‌اند،فراگرفتن دلایل أصالت وجود و فهم مراد او مسئله‌ای است اما اینکه این مباحث چه مقدار ما را به واقع می‌رساند مسئله‌ای دیگر است.
اگر در فراز و نشیب عبارات کشف و شناخت واقعیت (هدف اصلی)را گم کردیم و در برابر اشخاص نامدار و کتاب‌های پر حجمی که قرن‌ها مورد توجه بوده‌اند،توان عقلی خویش را نا توان دیدیم،عملاً راه را برای انحراف ذهن از واقعیت هموار کرده‌ایم.  
 طهارت عقل ]به عدم[ تغییر و توقف در یک حد خاص است،به این لحاظ عقل باید پاک باشد تا این افکار پابند نشود و انسان را از کمالات بالاتر باز ندارد،عقل باید تطهیر شود تا در یک حد نایستد.آنچه از معارف و علوم به دست آورده طوری نباشد که او را نگه دارد،هر چه بدست آورده بداند که بالاتر از آن خبرهاست.
بایسته دهم:پرهیز از تشتت
در طول تاریخ متدها و روش های مختلف فهم دین با یکدیگر در کشمکش بوده‌اند و تشتت برآنها حاکم بوده است روزگاری گذشت که برخی را شعار این بود که : من تمنطق فقد تزندق و رساله‌ها در رد منطق می نوشتند در برهه‌ای از زمان تششنی بر اصول فقه جاری گشت و از اخباری‌ها خبرهایی به گوش می‌رسید در فراز و نشیب روزگار برخی فلسفه و عرفان را موجب کفر و دوری از حقیقت می دانستند و می دانند،و امروزه به برکت ظهور حضرت امام خمینی قدس سره این دریای مواج آرامشی را در خود می‌بیند.اما این بدان معنی نیست که اندیشه‌های مخالف وجود ندارد یا نباید داشته‌باشد بلکه مقصود آن است که حقیقت در فضای متشتت دستخوش اغراض نفسانی می‌گردد و طبع جدلی را به حریم حقیقت راهی نیست.باید فضایی کاملا علمی رقم بخورد وبه محک برهان‌عقلی و نقلی اندیشه های گوناگون سنجیده شوند و به تعبیر ذکر حکیم قل‌هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.
صدرالمتالهین شیرازی قده که صیت او مشرق و مغرب را فرا گرفته یک شخص تبعیدی در گوشه کهک است که تفکر و تعبد به خداوند را سر لوحه کار خود قرار داده و در طلب مقصود خود گام بر می‌داشته است.
هیاهو مقید به زمان و مکان است اما برهان و بحث علمی فرا زمانی و فرا مکانی است.
بر این اساس یکی از بایسته های حکمت اندوزی پرهیز از ورود به فضاهای متشتت و دامن زدن به آن هاست.



فهرست منابع:
قرآن کریم
1-ابراهیمی دینانی.غلامحسین.1380ش.قواعد کلی فلسفی.تهران.چاپ سوم.پژوهشگاه علوم انسانی
2-ابن سینا.ابوعلی.1376ش.الهیات شفا.قم.بوستان کتاب
3-آشتیانی.سید جلا‌ل‌الدین.1387ش.سه رساله فلسفی.چاپ سوم.بوستان کتاب
4-آملی.محمد‌بن محمود.1381ش.نفائس‌الفنون فی عرایس العیون.با مقدمه ابوالحسن شعرانی.تهران.اسلامیه
5- برزگر.محسن.1380ش.نجم الدین ص 107.چاپ اول.قم.سلسبیل
6-حسن زاده آملی .حسن.1379ش.قرآن وعرفان وبرهان ازهم جدایی ندارند.قم.قیام
7-ربانی گلپایگانی.1371ش.ایضاح‌الحکمة.قم.چاپ اول.مرکز جهانی
8- سجادی.سیدجعفر.فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملا صدرا.وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.چاپ اول.1379.تهران
9-شیروانی.علی.1386ش.شرح‌ بدایة‌الحکمة.چاپ هشتم.بوستان کتاب
10-همان. مصطلحات بدایه و نهایه الحکمة. قم.بوستان کتاب.
11-صدرالدین شیرازی.محمد.بی تا.الحکمة المتعالیة.تهران.اسلامیه
12-صمدی آملی.داود.1386ش.مآثرآثار.قم.چاپ اول.نشر الف.لام.میم.
13-طباطبایی.سیدعلی.طریق معرفت.1385ش. قم.نشرقائم
14-غفاری .سید محمد خالد.انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.چاپ اول.1380.تهران.
15-مظفر.محمد رضا.1379ش.المنطق.قم.چاپ نهم.اسماعیلیان.
16-هادی.سبزواری.1380ش.شرح المنظومة.قم.نشرناب
17-یثری.سید یحیی.1386ش.فلسفه مشا.قم.چاپ دوم.بوستان کتاب






 
Haddade Adel
Haddade Adel